در اوایل قرن بیست و یکم که انسان توانست به هوش مصنوعی دست پیدا کند، جنگی بین ماشین ها و انسانها رخ میدهد. انسانها که میدانند ماشین ها توان مصرفی خود را از نور خورشید در یافت می کنند آسمان را سیاه می کنند تا ربات ها از این طریق نتوانند به این منبع سرشار از انرژی دست پیدا کنند و نابود شوند و جنگ خاتمه یابد اما ربات ها در اقدامی هوشمندانه اقدام به کاشت انسانها می کنند چرا که بدن انسان دارای مقداری انرژی گرمایی و الکتریسیته ی ساکن است که منبع انرژی مورد نیاز رباتها را فراهم می آورد در این میان وی را در خمره هایی قرار می دهند و اینگونه از جسم آنها استفاده می کنند.
ماتریکس(matrix) به ماتریس مادر یا ماتریس مولد میگویند که سایر ماتریس ها بر اساس آن ساخته میشود
از معانی دیگر کلمه ماتریکس میتوان به زادگاه ، مبدا ، سرچشمه رَحِم یا حتی ماده زاینده اشاره کرد که با توجه به محتوای فیلم و مخصوصا ماتریکس ساخته شده توسط ماشین ها به نظر می آید نام مناسب و پر مفهومیست .
ایده ماتریکس و دنیای شبیهسازیشدهای که ما در آن اسیر هستیم آن قدر غیر واقعی به نظر میآید که شاید تنها راه مواجهه با آن تفسیر نمادین باشد ولی واقعیت این است که این دنیای ترسناک و عجیب و غریب چندان هم غیر واقعی نیست.
«ماتریکس» اگرچه در قلب داستانی در حال پرسش سوالی همچون؛ آیا انسان میتواند آزاد باشد؟ آیا میتواند با ارادهی خود به حقیقت زندگی پی ببرد را مطرح میکند
پرسش و طرح مساله واچوفسکیها، آنقدر بزرگ و بینظیر است که ترکیب این ایده با جلوههای ویژهای که در زمان خود، پیش رو و انقلابی محسوب میشد، منجر به ساخت اثری در ترکیب فلسفه و بلاک باستر شد. آن چیزی که واچوفسکیها در ماتریکس از خود بجا میگذارند، تنها طرح سوال و پرسش به آن نیست، بلکه در سوی دیگر، مسیر را برای سایر ایدههای فراموش شده در این زمینه را بال و پر میدهند و اجازه میدهند تا در آینده شاهد تولد آثاری باشیم که با بیپروایی بیشتری به موضوعات از این قبیل یا حتی اقتباس و الگوبرداری از ماتریکس بپردازند.
اما ایدهی ماتریکس از کجا منشا میگیرد؟ فیلم داستان مردیست که از هکرهای حرفهای جهان خود میباشد، کسی که خود را با این سوال روبرو کرده است؛ آیا این زندگی واقعی است؟ برای شخصیت آقای اندرسون یا نئو (کیانو ریورز) همه چیز مشکوک است و به شکلی این جهان غیرعادی و مصنوعی به نظر میرسد. این دغدغهمندی نئو سبب میشود تا هدفی برای چند مامور با ظاهرهایی یکسان، تحت عنوان «مامور اسمیت» و یک گروه سیاهپوش دیگر باشد. در این تقابل، گروه سیاه پوش سعی دارد تا با توجه به قدرت ذهنی و این حجم از نفوذ فکری، نئو را نسبت به حقیقت ماجرا آگاه کنند. جهت آزادسازی نهایی نئو از زندگی خمرهای، گروه سیاهپوش که رهبری آن بر عهده کارکتری تحت عنوان «مورفیس» میباشد، موفق میشوند تا با پرداختن به همان سوالاتی که ذهن نئو را مشغول کرده بود، او را برای پی بردن به حقیقت کنجکاوتر کنند و به شکلی او را به عضویت گروه نجات خود برسانند. پس از سخنرانی مورفیس از زندگی واقعی و غیرواقعی، او وعده حقیقت را با خوردن قرص قرمز رنگ میدهد، قرصی که سبب میشود تا نئو از پوستهی این جهان خارج شود و به خود حقیقیاش در مکان و زمانی نامشخص برسد.
«ماتریکس» اگرچه در قلب داستانی در حال پرسش سوالی همچون؛ آیا انسان میتواند آزاد باشد؟ آیا میتواند با ارادهی خود به حقیقت زندگی پی ببرد را مطرح میکند و در عین حال، ماتریکس به سراغ سوالی دیگر میرود و لازمه جوابگویی به این سوال بزرگ و کلی را در پاسخ به سوالهای جزئیتر میداند. ماتریکس با الگویی تحت عنوان غار طراحی و ساخته شده است. در الگوی غار، گفته میشود که چند انسان دور یک آتش و در قلب یک غار نشستهاند، به طوری که تمام زندگی خود را در متمرکز بر این مکان کردهاند و هرگز به مکان یا قسمتی دیگر نرفتهاند. واچوفسکیها، ماتریکس را همان غار و انسانهای داستانش را همان مردم عادی و بشر و آتش را همان الگوهای لذتبخش موجود در ماتریکس بیان کردهاند. پس از درک محتوای ماتریکس همانند یک غار، به سوال دیگر میرسیم؛ چگونه میتواند از این غار خارج شد؟ لازمه خروج، درک ابتدایی سوالمندی و یا ذهن پرسشگر میباشد. اینکه پرسشی طرح شود و این اتفاق باید توسط یکی از اشخاص دور آتش شکل بگیرد، اینکه آیا جهان و زندگی ما تنها در این غار تاریک خلاصه میشود؟ پس از اینکه ذهن پرسشگر انسان به این نقطه برسد، آنگاه میتواند در تلاش برای خروج حفره یا مکانی را پیدا کند که از آن روشنی و نور قابل روئیت است و آن زمان میتواند با پا گذاشتن در این مسیر به حقیقت ماجرا پی ببرد و از غار یا همان ماتریکس خارج شده و با عبور از در و مجرای ارتباطی که همان خمرههای انسانی تحت سلطهی ماشینها میباشد، به بُعد حقیقی خود برسد.
ماتريكس در وانمایی نشانهها و استعارات گوناگون در ذهن بيننده آنچنان غني است كه به جرأت ميتوان آن را جزو آن دسته فيلمهايي به حساب آورد كه حتي از سازندگان خويش پيشي گرفته است! غالباً در چنين مواردي، اين تماشاچيان فيلم هستند که نکات ريز و درشتي را از فيلم - يا هر اثر هنري ديگر- بيرون ميكشند. در مورد ماتريكس نيز همين اتفاق افتاده است.
آنچه شالودة ماتريكس بر آن نهاده شده، آنقدرها هم جديد و دور از ذهن نیست. پيش از اين بارها و بارها، علمي/تخيلينويسان جهان، داستانهايشان را بر پاية همين كابوس هميشگي نگاشتهاند: كداميك بر ديگري حكومت خواهد كرد؛ انسان یا ماشین؟
آينده از آن كدامين ماست؟
ما يا آنها؟
گويا آينده، مدتي است كه آغاز شده است. سيطرة ماشين بر اركان زندگي آدمي، درد مشترك بشريت است. اين سرنوشت تلخ و سياه را بايد بيش از اين جدي گرفت. راستي به كجا ميرويم؟
ماتريكس داستان نبرد هميشگی خوبی و بدی نيست.
ماتريكس داستان رستاخيز است.
در ماتريكس انسانها از خواب ابدي خويش بيدار ميشوند، با ماهيت راستين زندگی روبرو ميشوند و درمیيابند كه آنچه پيش از اين زندگی می ناميدند و با چنگ و دندان به آن چسبيده بودند، خواب و رويايی بيش نبوده است.
آنان كه از خواب ماتريكس برميخيزند بهراستی درمييابند كه تا پيش از آن اسير و برده يك بازي پيچيده كامپيوتري بودهاند كه جسم و ذهنشان را به بازي گرفته بود.
ايدهی اصلي ماتريكس، توهم و دنياي مجازي است.
مَجاز از ديرباز نزد فلاسفه واژهاي است شناخته شده، اما حقيقت مجازي يا VirtualReality اصطلاح نوینی در علم كامپيوتر است كه امروزه ميتوان نمونههايي از آن را در شبيهسازيهاي پرواز يا رانندگي كه براي آموزش به خلبانان و رانندهها به كار ميرود، ديد. جراحي از راه دور نیز چشمانداز ديگري از اين فناوري است. سادهترين نوع آن را در كشور خودمان بهصورت ترنهاي تفريحي با عنوان سينما 2000 و 3000 و غيره حتماً به خاطر داريد. در این ترنها صندلي تماشاچيان درجاي خود به چپ و راست حركت ميكند و آهنگ حركات آن با تصاويري كه از روبرو پخش ميشود، هماهنگي دارد. بهاینترتیب اين حس به بيننده القا ميشود كه بهراستی در يك ترن واقعی در مسيري خطرناك و پرپیچوخم درحركت است
مدیر برنامههای آنها میگوید: هیچکس از فیلمنامه ماتریکس زمانی که سال 1994 به دفتر شرکت ارسال شد سردرنیاورد و آنها فقط به دو دلیل آن را پذیرفتند: اول به خاطر رابطهای که با واچوفسکیها داشتند و دوم به خاطر آن که فکر میکردند این فیلمنامه یک چیز خاصی دارد. بعد از اینکه این قرارداد امضا شد واچوفسکیها دست به کار شدند تا این بار از درست پیش رفتن اوضاع مطمئن شوند.
لانا واچوفسکی میگوید سازندگان از داستان ماتریکس گیج شده بودند و هیچکس نمیفهمید که چرا قهرمانان داستان ماتریکس را منفجر نمیکنند مانند ستاره مرگ در جنگ ستارگان. قطعا چنین داستانی به چیزی بیشتر کلمات نیاز داشت بنابراین واچوفسکیها به سراغ طراحانی رفتند، استیو اسکراس ( که برای شرکت مارول کار میکرد) و جف دارو. بعد از سه ماه کار کردن با واچوفسکیها و دیگر طراحان، آنها بالاخره طرحهای نهایی داستان را آماده کردند و برای شرکت برادران وارنر ارسال شد. چیزی نزدیک به 600 طراحی خاص خلق شده بود و همین برای برادران وارنر کافی بود تا بودجهای 60 میلیون دلاری برای آن در نظر بگیرد و دلیلش واضح است بسیاری از چیزهایی که در فیلم دیده میشود خیلی نزدیک به طراحیهای اسکراس و دارو است. این طراحیها انقدر شگفتانگیز بودند که در در قالب The Art of the Matrix در سال 2000 منتشر شدند.
فیلم ماتریکس از نقطه نظر فنی ، بخصوص در عرصه جلوه های ویژه یه تحول عظیم در سینما بوده است!
صحنه های Still Camera Imaging یا همون حالتهایی که دوربین دور شخصیت
در گردش بود ، یا صحنه های شلیک گلوله ، برای اولین بار در تاریخ توی ماتریکس به کار گرفته شد و امروزه همه از اون ایده ها تقلید میکنند !
بد نیست بدونید که ماتریکس تنها فیلمی بود که تونست در حضور یکی از اپیزودهای جنگ ستارگان ، اسکار بهترین جلوه های ویژه رو بگیره ! یعنی یه جورایی هروقت یکی از اپیزودهای جنگ ستارگان کاندید بود ، همه میدونستند که اسکار مال اونه...
جوایز این مجموعه اونقدر زیاده که شمردنش سخته !
اما از مهمترینهاش میشه به اسکار
بهترین تدوین *بهترین جلوه های ویژه * بهترین صداگذاری و بهترین تدوین صدا در سال 2000 اشاره کرد...
( فیلم ها حدودا کاندید 60 جایزه معتبر و برنده حدود 30 تای اونها شدند. )