اتمام یافته دفترچه خاطرات زن شی*طان| سارا سجادیان

آسِمان؛آسِمان؛ عضو تأیید شده است.

مدیر تالار کافه ژورنال
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
ناظر اثـر
مترجم
ژورنالیست
گرافیست
جـادوگران‌سپـید
مقام‌دار برتر سال
نوشته‌ها
نوشته‌ها
947
پسندها
پسندها
5,241
امتیازها
امتیازها
348
مشاهده فایل‌پیوست 295385
به نام حق
داستان کوتاه: دفترچه خاطرات زن شیطان
نویسنده: سارا سجادیان
ژانر: عاشقانه، فانتزی
سطح: عالی
ویراستار: @سادات.۸۲سادات.۸۲ عضو تأیید شده است.
ناظر: @yasaman.Bahadory
خلاصه:
چرخش وارونه‌ی زندگی هيچ‌گاه متوقف نشد. تا زمانی که سیاهی سراسر وجودش را به یغما برد، هیچ‌چیز برای او طعم خوشبختی نداد. انگار باید بد می‌شد. باید فراموش می‌کرد اشک‌های شور، چگونه از دیدگان سیاهش سرازیر می‌شدند. باید هستی‌اش نیست می‌شد. تا شاید کمی بیشتر زنده بماند. این، عاقبت عشق او به یک شیطان بود.

این مجموعه داستان، در لابه‌لای پاکی و ثبات یک جهان، خاطرات زندگی زنی را روایت می‌کند که عاقبت عشق او به یک شیطان، ریشه‌ی اولین خباثت را درون سرزمین «اِست» می‌کارد.
پایان سرگذشت زنی عاشق و فریب خورده، که خود سایه بر صورت و سیرتش انداخته چه خواهد شد؟
توجه: سیر زمانی داستان‌ها با اندکی فاصله، اما مرتبط به هم است.

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

نویسنده‌ی عزیز؛
ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار داستان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ داستان، قوانین تایپ داستان کوتاه را مطالعه فرمایید:
[قوانین جامع تایپ داستان]

برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ داستان، به این تاپیک مراجعه کنید:
[اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی]

برای سفارش جلد داستان، بعد از ۱۰ پست در این تاپیک درخواست دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد]

بعد از گذاشتن ۲۵ پست ابتدایی از داستان خود، با توجه به شراط نوشته شده در تاپیک، درخواست تگ دهید:
[درخواست تگ داستان]

برای سنجیدن سطح کیفیت و بهتر شدن داستان شما، در تالار نقد، درخواست نقد مورد نظرتان را دهید:
[تالار نقد]

پس از پایان یافتن داستان، در این تاپیک با توجه به شرایط نوشته شده، پایان داستان خود را اعلام کنید:
[اعلام پایان تایپ داستان]

جهت انتقال داستان به متروکه و یا بازگردانی آن، وارد تاپیک زیر شوید:
[درخواست انتقال به متروکه و بازگردانی]

و برای آموزش‌های بیشتر درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، به آموزشکده سر بزنید:
[آموزشکده]


با آرزوی موفقیت شما

کادر مدیریت تالار رمان انجمن کافه نویسندگان
 
مقدمه: من راضی به کوچک‌ترین دل‌خوشی بودم اما، آن‌ها همه‌چیزم را گرفتند. بعضی‌ها دل‌رحم بودند ولی، حتی قلب آن‌ها دیگر پذیرای روح من نشد.
من‌ خودِ مرگ شدم. تا باری دیگر، با روحی ناپاک و تاریک، آن‌گونه که خود می‌خواهم دیوار سرنوشت را به خون آغشته کنم.

باید آغاز شوم. آغاز یک سیاهی بی پایان و حقیقی، تا شاید کمی آرام‌ بگیرم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
آخرین ویرایش توسط مدیر:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین