هنر در شعر شاعران

(هنر در شعر رهی معیری)
آن خداوند هنر، و آن نامور استاد رفت
خامه خون گرید، که استاد هنر بهزاد رفت

آنکه نقشی طرفه می‌انگیخت چون خرم بهار
همچو گل، از برگ ریزان اجل بر باد رفت

او هنرمندی گرانقدر و قوی بنیاد بود
آن هنرمند گرانقدر قوی بنیاد رفت

آنکه با دست هنر، نقش صور می‌ریخت، مرد
و آنکه لوح ساده را، رنگ بقا می‌داد رفت

مردم چشم هنر، از داغ او، در خون نشست
گرچه مردم را، طریق مردمی، از یاد رفت

او، نه تنها گشت پامال حوادث، کز نخست
از جهان سفله، بر آزادگان بیداد رفت

گرچه آن سحرآفرین استاد جادو کلک ما
با دلی شاد آمد و با خاطری ناشاد رفت

لیک، از رسم و ره آزادگی، رخ برنتافت
ای خوشا آنکس، که آزاد آمد و آزاد رفت

آیت فضل و هنر، بهزاد افسونگر، رهی
رفت و با فقدان او، فضل و هنر بر باد رفت
 
(هنر در شعر امیر رضایی)
پدر من
از درد بیسوادی
به قدر یک پله هم
از نردبان شعر پارسی
بالا نرفت
و حتی اشعار بالانشینانش را
خوب حفظ نیست
و پدر تو
چه می‌داند
چه رنگیست
قرمز سخت
یا ترکیب آبی و قرمز
چه می‌شود؟
و هردو تنها شنیده‌اند
بازیگر خاک صحنه می‌خورد
ولی نچشیده‌اند
خلاصه از هفت نمره هنر
نمره هردو صفر
ولی
از نظر من
هر دو هنرمندند
و هنرشان
یک لقمه نان حلال درآوردن است
و آنها
صاحبان هنر هشتمند
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین