نقد کاربر نقد رمان مادمازل جیزل | M.L.CARMEN

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع lilith_m47
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

lilith_m47

کاربر انجمن
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
95
پسندها
پسندها
96
امتیازها
امتیازها
18
سکه
0
جلد اثر:
329516_fc5de68c14f1a1f4603f78d24b00919f_tzfl.png


نام اثر:
مادمازل جیزل

نویسنده:
M.L.CARMEN

ژانر:
اجتماعی

خلاصه:
چشمانم را باز می‌کنم؛ اطرافم پر شده از سیاهی، سیاهی‌ای تاریک تر از تمام شب‌های تنهایی زندگی‌ام!
دستانم را برای محافظت از گوش‌هایم بلند می‌کنم، برای محافظت از آنها در برابر صداهای شیطانی‌ای که با هر بار شنیدن آنها تمام بدنم به لرزه می‌افتد!
در آن سیاهی مرگ‌بار، به دنبال کورسوی امیدی می‌گردم، کورسویی از امید تا بدن یخ زده‌ام را در بر بگیرد و آن را به روشنایی روز هدیه دهد.
با قدم‌هایی آرام به جلو حرکت میکنم اما چیزی در مقابلم مانع از حرکتم به جلو می‌شود
با دیدن تصویر شخصی که در آن تاریکی مطلق در شئ آیینه مانند میبینم، دستانم را از گوش‌هایم جدا می‌کنم و به سوی آن دراز می‌کنم، با قرار گرفتن دستانم روی شیشه و گونه‌های سفید شده‌ی دخترک از سرما، به یک‌باره سیاهی دور و اطرافم رنگ می‌بازد، صداهای اطرافم خاموش می‌شوند و من در آن لحظه به تصویر شخصی نگاه می‌کنم که میان جنگل سرسبزی ایستاده و خیره به من با لبخندی زیبا برایم دست تکان می‌دهد
آری؛ او، من هستم!

مقدمه:
کسی چه می‌داند؟ شاید در همین لحظه، زنی برای مرد سیاستمدارش می‌رقصد، یا پیانو می‌زند، آواز می‌خواند وَ جلوی جنگ جهانی بعدی را می‌گیرد!
کسی چه می‌داند؟ شاید تنها شرط معشوقه‌ی هیتلر، به خاک و خون کشیدن دنیا بود!
کسی سر از کار زن ها در نمی آورد!
با سکوت‌شان شعر می‌خوانند؛
با ل*ب‌هایشان قطعنامه صادر می‌کنند؛
با موهایشان جنگ می‌طلبند، باچشم‌هایشان صلح!
کسی چه می‌داند؟ شاید آخرین بازمانده‌ی دنیا زنی باشد، که با شیطان تانگو می‌رقصد!

لینک رمان:
 
آخرین ویرایش:
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین