لئونارد داوینچی

نوشته‌ها
نوشته‌ها
3,722
پسندها
پسندها
2,845
امتیازها
امتیازها
323
◆◈◇به نام خداوند نور و روشنی◆◈◇


لئوناردو دی سر پیرو داوینچی (به ایتالیایی: Leonardo di ser Piero da Vinci) ‏(۱۴/۱۵ آوریل ۱۴۵۲ – ۲ مه ۱۵۱۹) دانشمند، نقاش، مجسمه‌ساز، معمار، موسیقی‌دان، مهندس، مخترع، آناتومیست، زمین‌شناس، نقشه‌کش معماری، گیاه‌شناس و نویسنده ایتالیایی در دوره رنسانس بود. شاید بتوان گفت نبوغی که او در کارهایش از خود نشان داده، بیش از هر چیز دیگری مورد توجه نسل‌های آینده و بعدی خود قرار گرفته‌است. لئوناردو معمولاً به عنوان نمونهٔ بارز یک مرد رنسانس شناخته می‌شود. با وجود اینکه بیش از ۲۵ نقاشی از او باقی نمانده ولی به‌طور گسترده او را یکی از بزرگ‌ترین نقاشان تاریخ دانسته‌اند.
 
دا وینچی را کهن‌الگوی «فرد رنسانسی» دانسته‌اند. وی فردی بی‌نهایت کنجکاو و خلاق بود. وی نظریات خود را در مجموعه یادداشتهایی که بالغ بر هزاران صفحه هستند، ثبت کرده‌است. او طرحهای مبتکرانه‌ای را برای ساخت سلاح‌هایی مانند توپ‌های بخار، ماشین‌های پرنده و ادوات زرهی ارائه کرده بود، هرچند که بسیاری از آن‌ها هرگز ساخته نشدند. داوینچی اولین طراح هواپیما و صدها اثر معماری دیگر به‌شمار می‌رود. یکی از طرح‌های ابتکاری او لباس غواصی و زیر دریایی جنگی است. او همچنین مسلسل، تانک نظامی، ساعتی که به ساعت دا وینچی معروف است، کیلومترشمار و چیزهای دیگر را طراحی یا اختراع کرد و با استفاده از خط معکوس برای طراحی‌های خود یادداشت‌هایی را نوشته‌است، که آن‌ها را فقط در مقابل آینه می‌توان خواند.
 
او نقاشی‌های زیادی از جمله نقاشی یحیی تعمید دهنده، نقاشی بانویی قاقم، نقاشی بانوی صخره‌ها و … کشیده‌است اما بیشتر دلیل شهرت جهانی دا وینچی به‌خاطر نقاشی‌های شام آخر و مونا لیزا است. مارکو روسکی دربارهٔ او می‌گوید: در حالی که تصورات زیادی در مورد لئوناردو وجود دارد، دیدگاه او از جهان اساساً منطقی است و نه اسرار آمیز، و همچنین روش‌های تجربی مورد استفاده اش برای زمان خودش غیرعادی بوده‌است.
 
لئوناردو دا وینچی در روزگار خویش، به عنوان یک پیکر تراش و معمار شهرت کاملی داشت، ولی هیچ‌یک از مجسمه‌های ساخت وی باقی نمانده‌است و هیچ ساختمانی وجود ندارد که بتوان ساختش را به وی نسبت داد. از مشاهدهٔ انبوه نقشه‌های وی برای ساختمان‌های متراکم در مرکز، چنین بر می‌آید که لئوناردو از لحاظ علاقه به این نوع ساختمان با دیگر معماران دورهٔ رنسانس وجه مشترک داشته‌است. در میلان، لئوناردو به احتمال زیاد با دوناتو برامانته ی معمار در تماس بوده‌است و وی نیز به هنگام کشیدن طرح‌های اولیه اش برای کلیسای بزرگ سان پیترو در رم حتماً یکی از طراحی‌های لئوناردو را در نظر داشته‌است.
 
اما در عرصهٔ پیکر تراشی، لئوناردو طراحی‌های متعددی از پیکره‌های عظیم سوار بر اسب از خود برجای گذاشت، که یکی از آن‌ها به مراحل کمال رسید و به صورت مدلی برای یادبود خاندان اسفورتسا درآمد؛ این پیکرهٔ سوار بر اسب که از سوی فرانسویان به هنگام اشغال میلان در ۱۴۹۹ هدف‌گیری شده بود تکه‌تکه شد. لئوناردو از این رفتار فرانسویان با کارش، برآشفت و از میلان رفت و مدتی به عنوان مهندس نظامی برای چزاره بورجیا در دورهٔ تلاش وی برای تسلیم شهرهای رومانیا به دستگاه پاپها، کار کرد. سرانجام لئوناردو به میلان بازگشت و به خدمت فرانسویان درآمد. آنگاه به دعوت فرانسوای، شاه فرانسه، راهی آن کشور شد و آنجا به سال ۱۵۱۹ در کاخ کلو، بی‌آنکه اثری بر هنر آنروز فرانسه گذاشته باشد، چشم از جهان فروبست. دا وینچی مفهوم کامل فضا و سایه روشن را در هنر نقاشی به اوج رساند.
 
لئوناردو در ۱۴ یا ۱۵ آوریل ۱۴۵۲ م در شهر تپه‌ای وینچی در توسکانی، در قلمرو جمهوری فلورانس که در آن زمان تحت سلطه خاندان مدیچی بود، متولد شد.او پسر غیرشرعی مسر پیرو فروزینو دی آنتونیو دا وینچی، یک دفتردار ثروتمند فلورانسی، و زنی دهقان به نام کاترینا که نام کاملش را کاترینا بوتی دل واچا یا کاترینا دی میو لیپی نوشته‌اند، بود. نظریه‌های بسیاری در مورد هویت مادر لئوناردو وجود داشته و دارد، از جمله اینکه او برده‌ای خارجی یا جوانی فقیر اهل همان منطقه بوده‌است. به گفته الساندرو وتزوزی، شواهد نشان می‌دهد که پیرو برده‌ای بدین نام داشته‌است. لئوناردو هیچ نام خانوادگی، به معنای امروزی کلمه، نداشت و دا وینچی تنها به معنای «اهل وینچی» است. نام کاملش در زمان تولد لئوناردو دی سر پیرو داوینچی بود که از نظر لغوی به معنای «لئوناردو، [پسر] سر پیرو اهل وینچی» است.
 
لئوناردو تحصیلات تحت تعلیم خصوصی لاتین، هندسه و ریاضیات را فراگرفت. لئوناردو چند اتفاق از دوران کودکی‌اش را در آثارش روایت کرده‌است. یکی از آن‌ها مربوط به زمانی است که یک کورکور به سمت گهواره‌اش آمد و دهانش را با دم خود باز کرد. او این را به عنوان نشانه‌ای از نوشته‌های خود در آینده مربوط به این موضوع تعبیر کرد. مورد دوم در ربط با زمانی است که در حال گردش در کوهستان بود: او غاری را کشف کرد و از اینکه ممکن بود هیولای بزرگی در آنجا کمین کرده باشد می‌ترسید، نیز کنجکاو بود بداند درون غار چه چیزهایی وجود دارد. او در یکی از یادداشت‌هایش مربوط به شکل‌گیری رودها نام شهر زادگاهش را نوشته و سپس خط زده‌است و به نظر می‌رسد برخی از مشاهدات خود از آب‌ها در دوران کودکی را هم به یاد می‌آورد.
 
سال‌های اولیه زندگی لئوناردو موضوع حدس و گمان‌های تاریخی بوده‌است.جورجو وازاری، زندگینامه‌نویس قرن شانزدهمی که سرگذشت نقاشان رنسانس را ثبت کرده، در روایتی از لئوناردو در نوجوانی می‌نویسد: «دهقانی یک سپر برای خودش ساخته بود و از سر پیرو درخواست کرد که برای او طرحی بر آن نقش کند. لئوناردو، با الهام از داستان مدوسا، هیولایی که از دهانش آتش بیرون می‌زد را بر آن نقاشی کرد. نقاشی به اندازه‌ای ترسناک بود که پدرش سپر دیگری برای دهقان خرید و به او داد. سپر منقش به نقاشی لئوناردو را نیز به قیمت ۱۰۰ دوکات به یک دلال آثار هنری داد که او نیز آن را به دوک میلان فروخت.»
 
در اواسط دهه ۱۴۶۰، خانواده لئوناردو به فلورانس که در آن زمان مرکز تفکرات و فرهنگ اومانیستی مسیحی بود، نقل مکان کرد.حدوداً ۱۴ ساله بود که او را به عنوان گارتزونه (شاگرد پسر) به هنرکده آندرئا دل وروکیو که از نقاشان و مجسمه‌سازان برجسته فلورانس درآن زمان بود، فرستادند. این همزمان شد با درگذشت مجسمه‌ساز معروف دوناتلو که استاد وروکیو نیز بود. لئوناردو در سن ۱۷ سالگی کارآموز وروکیو شد و به مدت هفت سال از او تعلیم دید. دومنیکو گرلاندایو، پیترو پروجینو، ساندرو بوتیچلی و لورنزو دی کردی از جمله دیگر نقاشان مشهوری هستند که در این هنرکده کارآموز بودند یا به طریقی با آن ارتباط داشتند.
 
آنجا با رموز فنی ریخته‌گری و کارهای فلزی آشنا شده و آموخته‌است که چگونه با مطالعه و مشاهده دقیق مدل‌های بره*نه و پوشیده، تابلوها و تندیس‌هایی را پدیدآورد. شمار زیادی از نقاشان و پیکرتراشان خوب، از هنرآموزان کارگاه موفق «وروکیو» بودند، ولی «لئوناردو» بسیار بهتر از یک نوجوان با استعداد بود، به گونه‌ای که در هفده سالگی در کار پیکر تراشی و سایر امور مربوط به آن به استاد ماهری تبدیل شده بود و قادر بود ابزارهای پیچیده و ماشین‌های مورد نیاز را پدیدآورد. او همچنین به پژوهش دربارهٔ گیاهان و جانوران مختلف پرداخت تا بتواند از آن‌ها در تابلوهایش استفاده کند؛ علاوه بر این، دانش گسترده‌ای دربارهٔ نورشناسی، ژرفا نمایی و استفاده از رنگ‌ها کسب کرد. چنین آموزشی کافی بود که از هر نوجوان با استعدادی یک هنرمند برجسته بسازد. او پس از اتمام آموزش به شهر میلان رفت.
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین