چالش 『 آوایِ قَلَــم 』

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع .Sarina.
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

.Sarina.

کاربر انجمن
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
120
پسندها
پسندها
503
امتیازها
امتیازها
63
سکه
153
به‌نام خالق صداهای ماندگار



در حضور شُما هستیم با یک چالش متفاوت در
تالار کتاب گویا
🎶


:::::

هر هفته در این تاپیک پنج متن منتخب از قلم زرنگار نویسندگان انجمن توسط مُدیریت ارسال می‌شود.
هر کس که علاقه‌مند به محک زدن صدا و آوای خود است، می‌تواند با خوانش حداقل یکی از متن‌ها در این چالش شرکت کند.

محدودیت زمانی در نظر گرفته نشده و هر زمان هر کسی، چه در تیم گویندگان باشد یا خیر، می‌تواند شرکت‌کننده‌ی این چالشِ جذاب باشد!


:::::

هر تعداد متنی‌ که می‌خوانید را در یک گپ خصوصی سه نفره به همراه متن، برای من و @خورشیدِ خاموش ارسال کنید.

:::::

البته که جوایزی هم در نظر گرفته شده✨
▪︎ به گوینده‌ی هر ۵ متن در هفته، ۳۵امتیاز
▪︎ گوینده‌ی هر ۳ متن در هفته، ۲۵امتیاز
▪︎ و گوینده‌ی یک متن در هفته، ۱۵امتیاز تعلق می‌گیرد.

مژده بر این‌ که
آثار صوتی برتر بصورت ریلز در پیج انجمن
منتشر خواهند شد!


:::::

در صورت علاقه‌مندی می‌توانید
با شرکت مستمر در۴ سری از این چالش‌ها به عنوان گوینده در تیم گویندگان انجمن حضور داشته باشید.



با تشکر
[مدیریت کتاب گویا]
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
؛؛ مجموعه نبشت سری اول ؛؛



شماره‌ی یک:
اگه بخوام از شادی برات بگم...
(مکث طولانی - بغض)
شادی یک کلمه نبود؛ یک حس هم نبود. شادی یه درد بود؛ یه نوع غم که عجیب درد داشت..
و عجیب‌تر از شادی انسان‌هایی بودند که بی‌درنگ دنبالش می‌گشتن. واقعاً خنده دار نیست؟ این دردِ مرموز فقط تو قلب حس میشه، نه میون آدم‌ها و لابه‌لای کارهای بیهوده..
اپیزود گوشت فاسد

▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎

شماره‌ی دو:
پرسیدم اگر الان بمیری، دغدغه‌هایت چه می‌شوند؟
خیلی جالب پاسخم را داد. گفت: اگر الان بمیرم، نگرانی‌ها و دغدغه‌هایم هیچی از آن‌ها باقی‌نمی‌ماند. من دغدغه‌هایم را ساختم. من به نگرانی‌هایم پر و بال دادم، پس با تمام شدن من، آن‌ها هم تمام می‌شوند..
کتاب اگر الان بمیرم

▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎

شماره‌ی سه:
منو تو جناسیم میان این همه تضاد... .
زمان ایستاده بود عشق ما جاری، خون توست که در رگ های من جاریست، تویی خوابِ من در بیداری، تویی ارامش کام های فرد سیگاری، تو ای لکه پاک نشدنی روی قلب من، تو غرور ماه پشت ابر منم نوازش خورشید روی خاک های سرد، تویی صداقت مجنون مس*ت، منم جنون فرهادِ کوه کَن، منم فرد تشنه ل*ب، تویی آبی که جان می‌دهد بر جان من..
اپیزود جناس

▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎

شماره‌ی چهار:
️"منجلاب تباهی احساس"
ینی بخوای و خواسته نشی...
بمونی و بره...
دوستش داشته باشی و فراموش بشی!
این ینی مرگ تدریجی یک احساس!
ینی سقوط...
ینی رها شدی از بلندی باورات!
اپیزود سقوط

▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎

شماره‌ی پنج:
حسرت زهرآلودترین چیزی‌ست که یک‌فرد می‌تواند درون دیگران پرورش دهد.
حسرت می‌کشد؛ از بین می‌برد؛ افسرده می‌کند. درون آدم‌ها بذر حسرت و خودخواهی نکارید. آتش‌اش امان‌تان نمی‌دهد..
اپیزود حسرت
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین