قبلاً میگفتیم حجر الأسود سنگی است که به کعبه چسبیده، اینهایی که به مکّه میروند، باید آغاز کارشان در طواف از این سنگ باشد، پایان کارشان هم به این سنگ باشد. بعد به ما میگفتند این سنگ ملکی بوده، فرشتهای بوده که خداوند بشر را آفریده و به بشر گفته: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ» (اعراف/ 172)، آیا من ربّ شما، خدای شما نیستم؟ «قالُوا بَلى» (اعراف/ 172)، به این فرشته گفت: شاهد باش، همهی اینها گفتند تو خدا هستی. بعد این فرشته به سنگ تبدیل شد و لذا خدا قسمت کند به مکّه بروید، وقتی میخواهید به آن سنگ برسید، میگویید: «أَمَانَتِی أَدَّیْتُهَا» (الکافی، کِتَابُ الْحَجِ، بَابُ بَدْءِ الْحَجَرِ وَ الْعِلَّهِ فِی اسْتِلَامِه، ج 4، ص 184)، یعنی ای سنگ آن که گفتم بله خدا هستی، هنوز هم سر قولم هستم، «أَمَانَتِی» یعنی آن امانت را الآن هم نامردی نکردم، روی قولم ایستادم. اوّل قبلاً ما میگفتیم: «چهطوری میشود؟» خب بابا عصا مگر چوب نبود، چهطور اژدها شد؟! همان خدایی که در قرآن میگوید عصا اژدها شد، میشود اژدها را هم عصا کند، میشود فرشته را سنگش کند. امروز این فلشهای کامپیوتر چی هست؟ یک وقت میبینی یک کتابخانه در یک فلشی قدّ یک بادام هست، قدّ یک بادام هست ولی علوم اوّلین و آخرین در همین بادام هست. الآن دیگر قبول کردن اینها مشکل نیست، قبلاً به خاطر علم غیب قبول میکردیم، الآن زمینهی رشد علمی به جایی رسیده که انسان به طور طبیعی میتواند قبول کند. هیچ مانعی ندارد، تمام کارهای ما را حضرت مهدی بداند. البتّه اینها همه جا از علم غیبشان استفاده نمیکنند، فقط در مواردی که افرادی شک دارند که پیغمبر یا امام اینها را میداند نمیداند، برای امتحان میگویند: «آقا، ما نمیدانیم تو امام هستی یا نه، این درخت انجیر خشک است، اگر الآن یک دعا کردی، این درخت میوه داد، ما میفهمیم که تو بند به یک قدرتی هستی.» اینجا امام دعا میکند، این درخت خشک سبز میشود، میوه میدهد، با این معجزه ثابت میکند من مثلاً امام جواد هستم اما خود امام جواد اگر انجیر خواست، میتواند بگوید: «خدایا من امام جواد هستم، انجیر میخواهم، این درخت را میوهدار کن، ما از این انجیرش بخوریم؟» امام جواد باید صبر کند تا درخت میوههایش برسد؛ یعنی گاهی وقتها برای هدایت مردم، برای دعوت مردم به حق معجزه و علم غیبشان را به کار میگیرند اما اگر غیر این باشد، امام هم زندگیاش باید مثل زندگی ما باشد.