یاسمن بهادری
مدرس
مـدرس
ژورنالیست
تیم تگ
صداپیشـه
شاعـر
مقامدار آزمایشی
مدیر بازنشسته
مقامدار برتر سال
- نوشتهها
- 2,565
- پسندها
- 3,519
- امتیازها
- 678
سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده عزیز انجمن.
زین پس در این تاپیک میتوانید، خاطرات خود دررابطه با رمان را با ما به اشتراک بگذارید و کاربران عزیز میتوانید نظرات خود را درباره رمان بنویسید.
لطفاً قبل از ارسال پست، قوانین ساب را مطالعه فرمایید.
لینک رمان:
نویسنده: @Gemma
زین پس در این تاپیک میتوانید، خاطرات خود دررابطه با رمان را با ما به اشتراک بگذارید و کاربران عزیز میتوانید نظرات خود را درباره رمان بنویسید.
لطفاً قبل از ارسال پست، قوانین ساب را مطالعه فرمایید.
لینک رمان:
در حال ویرایش نوشته در موضوع 'رمان دلیما | نگین حلاف'
چشمانم از فرط گرد شدن نزدیک است از جا دربیایند، میخندم. با صدای بلند میخندم، انقدر بلند که انگار خنده دارترین جوک جهان را برایم تعریف کرده باشند.
- حالت خوبه؟ همنشین بد تاثیر گذاشته روتها!
- اون همنشین بد تویی؟
- نکنه غیر از من همنشینهای دیگه هم داری؟
و هیچی نمیگوید. کنارش جای میگیرم و به ماهی خیره می شوم که محل رهگذری ابرهای سیاه آسمان است. زیباتر از همیشه به نظر میرسد. ولیکن نه زیباتر از شخص کنارم. میگوید:
- توی این بیمارستان روانی، تنها روانیای که برای همنشین شدن مناسبه، تویی.
میگویم:
- الان تعریف کردی یا...
- حالت خوبه؟ همنشین بد تاثیر گذاشته روتها!
- اون همنشین بد تویی؟
- نکنه غیر از من همنشینهای دیگه هم داری؟
و هیچی نمیگوید. کنارش جای میگیرم و به ماهی خیره می شوم که محل رهگذری ابرهای سیاه آسمان است. زیباتر از همیشه به نظر میرسد. ولیکن نه زیباتر از شخص کنارم. میگوید:
- توی این بیمارستان روانی، تنها روانیای که برای همنشین شدن مناسبه، تویی.
میگویم:
- الان تعریف کردی یا...