در حال تایپ دلنوشته گوشه های تاریک دل | تیفانی

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Tifani
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

Tifani

کاربر انجمن
کاربر انجمن
نوشته‌ها
نوشته‌ها
151
پسندها
پسندها
2,200
امتیازها
امتیازها
183
سکه
173
نام: گوشه‌های تاریک دل
ژانر: ادبیات روانشناختی، درام
نویسنده: تیفانی

مقدمه:

در هر قلبی گوشه‌ای تاریک وجود دارد، جایی که نه نور به آن می‌رسد و نه کلمات می‌‌‌توانند آن را روشن کنند. این گوشه‌ها پر از رازهایی هستند که در سکوت عمیق دل جای گرفته‌اند، رازهایی که گاهی خودمان هم از آن‌ها بی‌خبریم. شاید این دل‌ها در بیرون آرام و بی‌حرکت به نظر برسند، اما در اعماق‌شان دنیایی از احساسات بی‌صدا و پیچیده در جریان است.

مجموعه‌ی «گوشه‌های تاریک دل»، سفر به درون این گوشه‌هاست. جایی که انسان‌ها با تمام زخم‌ها، رنج‌ها و شک‌های خود تنها هستند و هر تصمیم، هر حرکت، از عمق تاریکی‌های درون‌شان برمی‌خیزد. در این مجموعه، رازهای پنهان و احساسات عمیق، در دنیایی از سکوت و درام روان‌شناختی به تصویر کشیده می‌شود. اینجا، هیچ‌چیز آن‌طور که به نظر می‌رسد، نیست. هر قدمی که برداشته می‌شود، هر کلمه‌ای که گفته می‌شود، به شکلی پنهان و پیچیده در تاریکی‌های دل نهفته است.
این نوشته‌ها در تلاشند تا دروازه‌ای باز کنند به سوی آنچه در دل پنهان است، به آنچه که شاید هیچ‌گاه به زبان نیاید، اما همواره در سایه‌ها و زیر پوسته‌ها وجود دارد. گاهی باید به تاریکی نگاه کرد، تا در نهایت روشنایی را در درون خود پیدا کرد.
 
آخرین ویرایش:
•○°●‌| به نام خالق واژگان ‌|●°○•°

do.php



نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

‌‌


پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه ی تایپ آثار ادبی در"انجمن کافه نویسندگان" با دقت مطالعه کنید.
‌‌


قوانین تایپ دلنوشته


شما می‌توانید پس از 10 پست درخواست جلد بدهید.



درخواست جلد برای آثار

‌‌
پس از گذشت حداقل ۱۵ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.


درخواست نقد دلنوشته

‌‌

پس از 15 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.



درخواست تگ برای دلنوشته


همچنین پس از ارسال 20 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود..


اعلام اتمام آثار ادبی

‌‌

اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود..



درخواست انتقال به متروکه

‌‌‌

○● قلمتان سبز و ماندگار●○

«مدیریت تالار ادبیات»
‌‌‌‌‌
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
در گوشه‌ای که کسی سرک نمی‌کشد
گاهی وقت‌ها، دلم می‌خواهد بپرسم: اگر سکوت زبان داشت، برایم چه می‌گفت؟
اگر سایه‌ها می‌توانستند از آنچه دیده‌اند سخن بگویند، آیا هنوز هم این‌قدر تاریک باقی می‌ماندند؟
اما هیچ‌کس پاسخی ندارد. هیچ‌کس حتی نمی‌داند این سوال‌ها در ذهنم جریان دارند. چون همیشه یاد گرفته‌ام که وقتی زخمی می‌شوی، وقتی درونت چیزی ترک می‌خورد، نباید آن را نشان بدهی. نباید دردت را مثل پرچمی در باد تکان بدهی که مبادا کسی آن را ببیند، مبادا کسی بفهمد که درونت چه آشوبی برپاست.
همیشه گفته‌اند «زمان همه‌چیز را درست می‌کند.» اما من از این جمله می‌ترسم. چون گاهی درست شدن، یعنی فراموش شدن. یعنی چیزی که روزی برایت مهم بوده، چیزی که روزی هر شب از دردش بیدار می‌شدی، یک روز صبح دیگر برایت اهمیتی ندارد. نه به این خاطر که حل شده، بلکه فقط چون آن‌قدر روی زخمت خاک نشسته که دیگر خودت هم به یاد نمی‌آوری دقیقاً کجا درد می‌کرده.
اما این بی‌تفاوتی، شفاست؟ یا فقط شکلی از تسلیم شدن؟
گاهی وقت‌ها دلم می‌خواهد در را باز کنم، از این چهاردیواریِ تنگ ذهنم بیرون بروم و فریاد بزنم که: “من هنوز اینجام! هنوز زنده‌ام! هنوز حس می‌کنم!” اما هیچ‌کس صدای ذهن آدم را نمی‌شنود.
و راستش را بخواهی، فکر می‌کنم اگر هم کسی بشنود، ترجیح می‌دهد نشنیده بگیرد. آدم‌ها از چیزی که نمی‌فهمند، می‌ترسند. از احساساتی که عمیق‌تر از سطح روزمره‌اند، فاصله می‌گیرند. آن‌ها با دردهایی که بتوانند یک جمله‌ی آماده برایشان پیدا کنند، راحت‌تر کنار می‌آیند. “نگران نباش، می‌گذرد.” “باید قوی باشی.” “زندگی همینه.” اما هیچ‌کدام از این‌ها واقعاً معنی ندارد، نه؟
نمی‌دانم این‌ها را برای چه کسی می‌نویسم. شاید برای تویی که مثل من در گوشه‌ای از دنیایت گیر افتاده‌ای و دنبال چیزی می‌گردی که خودت هم نمی‌دانی چیست. یا شاید برای خودم، برای روزی که دوباره این کلمات را بخوانم و ببینم که آنقدرها هم تنها نبودم.
شاید روزی این تاریکی‌ها معنای دیگری پیدا کنند. شاید روزی وقتی به این گوشه‌ها نگاه کنم، دیگر پر از سایه نباشند. اما تا آن روز، فقط سکوتی هست که باید تحملش کنم. فقط خودم هستم و گوشه‌هایی که هیچ‌کس به آن‌ها سر نمی‌کشد.
 
کی این تاپیک رو خونده (کل خوانندگان: 0)
هیچ کاربر ثبت نام شده ای این تاپیک را مشاهده نمی کند.
عقب
بالا پایین