دفتر تمرین دفتر تمرین نویسندگی | leila moradii

سلام بر شما
یه سوالی داشتم
الان توی بخش جدول داستانی مثلاً بخوام آغاز داستان رو بنویسم کاملش رو باید توی جدول بنویسم درسته؟ راستش یه‌کم سردرگم شدم
مطلب آموزشی رو هم دوباره مطالعه کردم اما نمی‌دونم شیوه انجام این تکلیف چطوریه
ممنون میشم بیشتر توضیح بدین💛
 
اگر امکانش هست با نمونه برام مثال بزنید
اینجوری راحت‌تر یاد می‌گیرم‌.
 
درود جان دل.
درخدمتم.
الان توی بخش جدول داستانی مثلاً بخوام آغاز داستان رو بنویسم کاملش رو باید توی جدول بنویسم درسته؟ راستش یه‌کم سردرگم شدم
مطلب آموزشی رو هم دوباره مطالعه کردم اما نمی‌دونم شیوه انجام این تکلیف چطوریه
ممنون میشم بیشتر توضیح بدین💛
نه.. ببین مثلا بنویس که چطور شروع میشه از کجا شروع میشه در حد چند خط.

به عنوان مثال!
داستان همسر من رو اولش مطالعه کن... سیر شروع داستان رو ببین.
اگر امکانش هست با نمونه برام مثال بزنید
اینجوری راحت‌تر یاد می‌گیرم‌.
اگه از طریق توضیح فوق متوجه نشدید بگو من یه نمونه برات بفرستم عزیزم.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
تا حدودی متوجه شدم، اما به نظرم مثال بزنید بهتر باشه، چون می‌دونم توی بخش نمودار و نوشتن اتفاقات اصلی به مشکل می‌خورم

اگر امکانش هست این تکالیفی که دادین رو یه نمونه راهنمایی واسم بفرستین
داستانه رو نوشتم اما الان گیج شدم چطور این‌هایی که گفتین رو ایجاد کنم😂
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
آغاز داستان:
از صبحی شروع می‌شود که زن برای خرید نان پا به بیرون می‌‌گذارد. شوهرش دیشب هم دیر به خانه آمده بود و به او اجازه‌ی اعتراض هم نداده بود. روی دیوارهای خاکستری ساختمان‌ها شعارهایی با خط قرمز به چشم می‌خورد. هر جا که چشم می‌گرداند عکس روحانی و جوانان انقلابی را می‌دید که هر روز خبر کشته شدنشان در روزنامه نوشته میشد. داخل صف نانوایی همسایه‌ها با حالتی خصمانه نگاهش می‌کنند و نادیده‌اش می‌گیرند. دیگر به این نوع رفتارهای سرد عادت کرده بود.
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
این رو کامل ننونشتم
فقط می‌خواستم بدونم این‌طوری درسته؟
 
من فردا یا نهایتا پس فردا کاملا بهت توضیح میدم.
 
"نقشه ذهنی"

شخصیت‌های مهم: آذر: (شخصیت اصلی داستان)-----> رهی: (شخصیت مرد داستان و شوهر آذر) -----> شیرین: (دختربچه)

مکان‌های داستان: خانه-----> صف نانوایی-----> خیابان

اتفاقات کلیدی: وضعیت نابسامان کشور و اوج تغییرات-----> ساواکی بودن رهی و طردشدگی از سمت همسایه‌ها-----> دعوا و بحث و جدل در خانه به علت کارها و خلاف‌های رهی -----> اعتراضات مردم و حضور آذر در خیابان.

"جدول داستان"

شروع داستان: آذر در شرایطی گیر کرده که به خاطر شغل شوهرش از سوی مردم پذیرفته نمی‌شود و رفتارهای سرد و پرخاشگرانه‌ای از جانبشان می‌بیند.

میانه داستان: تغییر پی‌درپی جامعه، تاثیرش را بر روی زندگی زناشویی آذر می‌گذارد؛ اختلافاتش با شوهرش شدت می‌گیرد و روابط کج‌دار و سینوسی با هم دارند. آذر، ضمن دور شدن عقایدش با رهی، بدمستی‌ها و میهمانی‌های شبانه‌اش را تاب نمی‌آورد و به فکر ترک کردنش می‌افتد.

پایان داستان: در بحبوحه انقلاب، همراه با بچه از خانه خارج می‌شود، درون خیابان به جمعی از معترضین برخورد می‌کند که رهی هم همراه پلیس‌های دیگر سعی در سرکوبش دارند. به زخمی‌ها کمک می‌کند و همان‌جا رهی او را می‌بیند و از او می‌خواهد به خانه برود، اما آذر مخالفتش را با مشت گره کرده و فریاد اعتراض‌‌آمیز اعلام می‌کند.


"نمودار جریان"
تغییرات جامعه-----> رفتارهای تلخ همسایه‌ها به‌خاطر ساواکی بودن شوهر آذر-----> تفریح‌گری رهی و اختلافاتش در خانه-----> دور شدن آن دو از هم-----> کشته شدن جوانان و خشم مردم-----> رفتن آذر همراه با بچه از خانه-----> با شلیک خوردن یک زن در خیابان به کمکش می‌رود-----> رو‌به‌رو شدن رهی با آذر در اعتراضات-----> آذر تصمیم می‌گیرد که کنار مردم بایستد و با رفتنش به میان جمعیت، دخترش شیرین را در آغو*ش شوهرش جا می‌‌گذارد.
 
آخرین ویرایش:
  • cool
واکنش‌ها[ی پسندها]: malihe
عقب
بالا پایین