پایان نقدوبررسی نقد داستانک یک بهمن خاطره | Gemma

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Gemma
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Gemma

مدیر تالار نقد
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
منتقد
منتقد ادبی
داور آکادمی
نویسنده نوقلـم
نوشته‌ها
نوشته‌ها
333
پسندها
پسندها
2,566
امتیازها
امتیازها
183
سکه
427
◆ به نام آن‌که یادش، روشنایی‌بخش راه پیشرفت ماست ◆

باسلام و احترام خدمت نویسنده‌ی عزیز انجمن.
سپاسگزاریم که اجازه دادید اثر ارزشمندتان را با نگاه منتقدانه بررسی کنیم.
یادتان باشد نقد نه به معنی کوچک‌شمردن اثر شماست و نه تخریب؛ بلکه پلی است به سوی بهتر شدن و پیشرفت اثر شما.
اگر در طول فرایند نقد احساس کردید نکته‌ای مبهم است یا ارتباط کامل برقرار نشده، لطفاً دغدغه‌های خود را با مدیر تالار نقد یا مدیر ارشد تالار در میان بگذارید.
چنان‌چه نظر متفاوتی دارید و مایلید دفاعیات خود را مطرح کنید، خوشحال می‌شویم دیدگاه‌تان را در همین تاپیک با منتقد به اشتراک بگذارید.
نقدها را فرصت‌هایی برای یادگیری و رشد ببینید، نه موانعی بر سر راه موفقیت.
برای شما آرزوی روزافزون موفقیت داریم.

مدیریت تالار نقد
 
نقد داستانک یک بهمن خاطره

سلام به نویسنده‌ی خلاق انجمن... حال و احوال؟ بریم سراغ نقد داستانکت؟ گفتی آره؟ پس بریم.

۱. عنوان: یک بهمن خاطره

نکات مثبت:


ترکیب بهمن و خاطره جداً خلاقانه‌ست. تضاد بین سنگینی و بی‌رحمیِ بهمن با لطافت خاطره یه حس درگیرکننده می‌سازه. یه‌جورایی مخاطب حس می‌کنه قراره وارد یه موج احساسی بشه که غافلگیرش می‌کنه و دقیقاً هم همین‌طوره.

نکات منفی:

ولی چون خود داستان کاملاً روی گفتگو می‌چرخه، و هیچ تصویر مستقیم از بهمن یا شکل‌گیری توده‌ی خاطره‌گونه‌ای داده نمیشه، عنوان کمی از داستان جلوتره. یعنی اثر بارِ این ترکیب رو به دوش نمی‌کشه. کاش یک جمله‌ی کلیدی درباره‌ی همون بهمنِ ذهنی یا روانی توی داستان میذاشتی که ارتباط رو قوی‌تر کنه.

۲. شروع:

نکات مثبت:


شروع با فضاسازیه، اونم یک فضای روان‌شناسانه و آزاردهنده که فوراً حس خفگی و افسردگی رو منتقل می‌کنه. نشون میده تونستی با تصویرهایی مثل «فرش کهنه»، «دیوار نمور»، «صندلی لق» و دکترِ بی‌اعصاب، خواننده رو وارد حس کنی.

نکات منفی:

راستش شروع طولانی‌تر از حد نیازه و کمی دچار افراط توی توضیحات میشه. بهتر بود به‌جای چند بند صرفاً فضاسازی، بخشی از دیالوگ یا گره اصلی زودتر وارد می‌شد تا مخاطب زودتر قلاب شه.
همچنین، "دکتر، دکتر، دکتر و دکتر! امان از آن دکتر!" یه‌جورایی طنز ناخواسته ایجاد می‌کنه که ممکنه با فضای کلی داستان هماهنگ نباشه.

۳. جلد

جلدت زیبا و کاملاً هماهنگ با داستانکت بود.

۴. کشمکش

کشمکش درونی واضح و پررنگه. اون هم از نوعی که انگار دکتر و مراجعه‌کننده دارن آینه هم میشن. یه‌ جور شطرنج احساسی بینشونه. قشنگ انگار کشمکش از سطح به عمق حرکت می‌کنه و از دکتر شروع و به درون مراجع ختم میشه.

۵. شخصیت پردازی

نکات مثبت:


مراجع شماره ۲۳ یه شخصیت احساساتی، عمیق و درگیر گذشته‌ست. دوست‌داشتنی و باورپذیره. طرز حرف زدنش هم کاملاً با اون حال‌و‌هوا هماهنگه.

نکات منفی:

خب... این‌جا دیگه کلی صحبت دارم برات. اونم برای شخصیت دکتر‌...
توی پاراگراف‌های اول، دکتر یه جورایی با اون فضای عجیب و بررسی رفتارها و پاسخ‌های خاصش، داره نوید یه شخصیت مرموز، تحلیل‌گر و غیرکلیشه‌ای رو میده. مخاطب با خودش فکر می‌کنه این آدم قراره وارد ذهن مراجع بشه، سوالای عمیق بپرسه، یه چیزی رو از لایه‌های زیرین بکشه بیرون.
اما هرچی جلوتر می‌ریم، دکتر بیشتر به یه شنونده تبدیل میشه. سؤالاش تحلیل‌محور نیستن یا عمق ندارن. تو اون لحظه‌ای که مراجع داره از دلتنگی و بادبادک و خاطره می‌گه، دکتر دیگه تحلیل نمی‌کنه، فقط حرفای قشنگ و شاعرانه می‌زنه، بیشتر شبیه یه مشاور عاطفی حرف می‌زنه تا یه روان‌درمانگر یا کسی که قرار بود ماجرا رو کالبدشکافی کنه.
وقتی نقش شخصیت اصلی از چیزی که اول وعده داده شده بود پایین‌تر میاد (از تحلیلگر به گوش شنوا) یه حس رهاشدگی تو ساختار داستان ایجاد میشه. یعنی انگار داستان یه پتانسیل قوی برای برملا کردن چیزی عمیق‌تر داشت، ولی در عوض، فقط فضای احساسی و نوستالژیک رو ادامه داد.
برای داستانک، که عمرش محدوده و هر جمله‌ش باید نقش داشته باشه، این یه فرصت‌سوزی حساب میشه. اگر دکتر تا آخر مرموز، تحلیلی و حتی کمی بی‌رحم باقی می‌موند، پایان خیلی عمیق‌تر و خاص‌تر می‌شد.
خلاصه‌ که دکتر یه تیپ ساده شده، درحالی‌که اولش نوید یه شخصیت پیچیده می‌داد. این باعث شد کیفیت روانشناختی داستان، که می‌تونست نقطه‌ی قوتش باشه، ضعیف بشه.

۶. فضاسازی

نکات مثبت:


جداً خیلی خوبه. از همون اول حس خفگی، اتاق تاریک، نور مهتابی و صندلی لق حس می‌شن. حتی موج، ساحل، بادبادک، برگ‌های پاییزی… همه شاعرانه‌ و تصویری‌اند.

نکات منفی:

فضا بعضی جاها زیادی شاعرانه و استعاری می‌شه، تا جایی که مرز داستان با دل‌نوشته محو می‌شه. داستانک نیاز به کنترل فضای شاعرانه داره. زیبایی بصری باید در خدمت روایت باشه، نه اینکه جای روایت رو بگیره. خودت می‌دونی که وقتی زبان بیش از حد شاعرانه بشه، داستان تبدیل به دل‌نوشته می‌شه؛ چون حس منتقل می‌کنه، ولی قصه نمی‌سازه. دل‌نوشته‌ها حس‌محورند؛ قراره صرفاً حس رو منتقل کنن. اما داستان، حتی کوتاه‌ترینش، نیاز به حرکت، تغییر یا حداقل ضربه‌ی دراماتیک داره. این مشکلی بود که داستانکت داشت، بعضی قسمت‌ها زیادی شاعرانه بود و توی داستانک وقت تنگه، ما نیاز به پیشروی و روایت داریم.

۷. دیالوگ

نکات مثبت:


طبیعی، پر از حس، با لحن مشخص برای هر شخصیت. مراجع گرم و شاعر، دکتر خشک و کمی سرد. قابل تفکیک‌اند.

نکات منفی:

ریتم دیالوگ کند میشه. مکالمه به جای کشمکش، بعضی جاها صرفاً مونولوگ احساسیه. وقتی میگیم ریتم دیالوگ کند شده، یعنی گفت‌وگوها بیشتر به نوبتی از احساس‌ریزی تبدیل شدن تا یک مکالمه‌ی زنده با فراز و فرود. مثلاً به‌جای اینکه مراجع چیزی بگه و دکتر پاسخی بده که ذهنش رو قلقلک بده، یا حتی باهاش مخالفت کنه و بحث راه بندازه، دکتر خیلی زود همراه میشه و صرفاً نقش شنونده‌ی همدل رو می‌گیره.
در نتیجه دیالوگ‌ها از کشمکش تهی میشن و بیشتر شبیه مونولوگ‌هایی احساس‌محور از جانب مراجع هستن، با واکنش‌هایی دلگرم‌کننده یا شعاری از سمت دکتر. مثل نسخه‌ی آخر که با جمله‌هایی مثل «بادبادک‌ها برمی‌گردن» بیشتر کارکرد شاعرانه دارن تا تحلیلی یا داستانی.
می‌دونی انگار پاسخ‌های دکتر از تحلیل یهو به شعار میرسه، بهتر بود دکتر کمی بیشتر مقابله می‌کرد یا ذهن مراجع رو به چالش می‌کشید. این‌طوری دیالوگ‌ها پویاتر می‌شدن، داستان جلو می‌رفت و ذهن مخاطب هم بیشتر درگیر می‌شد.

۸. زاویه دید

نکات مثبت:


سوم شخص محدود، خوب انتخاب شده و به ما اجازه میده هم حس مراجع رو بفهمیم هم تا حدی دکتر رو.

نکات منفی:

اما چون زاویه دید نوسان داره یعنی گاهی درونی میشه گاهی هم روایتگر میشه، مخاطب بین همذات‌پنداری و مشاهده گیر می‌مونه. یه کم یک‌دست نیست.

۹. اصول نگارشی:

کاملاً رعایت شده بود و موردی ندیدم. فقط اون قسمت‌های آخر علامت نیم خط (برای دیالوگ) به کلمه چسبیده بود. یادت باشه حتماً باید بین‌شون یه فاصله کامل بذاری.

۱۰. سخن آخر منتقد

می‌دونم چقدر منتظر نقدش بودی و چه خوشحالم که تونستم سر وقت تحویلش بدم. تو کسی هستی که یه ذهن شاعر و احساساتی داری. بلدی فضا بسازی، استعاره‌هات رو درست جا بدی و مخاطب رو با دلتنگی‌های شخصیتت همراه کنی. این یعنی احساساتت قوی‌ان و از اون‌ قوی‌تر، قلمته که تونسته انقدر خوب این احساسات رو به تصویر بکشه. قلمت پایدار و دستاوردهات، جاودانه✨
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا پایین