پادکست غزل "جرس کاروان" شهریار | صدای اردشیر رستمی

نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,642
پسندها
پسندها
5,382
امتیازها
امتیازها
438
سکه
3,382

از زندگانی‌ام گله دارد جوانی‌ام
شرمندهٔ جوانی از این زندگانی‌ام

دور از کنار مادر و یاران مهربان
زال زمانه کُشت به نامهربانی‌ام

دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانی‌ام

چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژدهٔ جرس کاروانی‌ام

گوش زمین به نالهٔ من نیست آشنا
من طایر شکسته‌پر آسمانی‌ام

گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون می‌کنند با غم بی‌هم‌زبانی‌ام

گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود
برخاستی که بر سر آتش نشانی‌ام

در خواب زنده‌ام که تو می‌خوانی‌ام به خویش
بیداری‌ام مباد که دیگر نرانی‌ام

شمعم گریست زار به بالین که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانی‌ام
 
عقب
بالا پایین