پادکست اشعار هوشنگ ابتهاج/ ه.ا.سایه / با صدای هوشنگ ابتهاج

FarzaneFarzane عضو تأیید شده است.

مدیر اجرایی انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر اجرایی انجمن
مدیر رسـمی تالار
فرشته زمینی
نوشته‌ها
نوشته‌ها
1,254
پسندها
پسندها
3,969
امتیازها
امتیازها
378
سکه
1,009

می‌بینم
آن شکفتنِ شادی را
پروازِ بلند آدمیزادی را
آن جشنِ بزرگ روز آزادی را.

کیوان
خندان به سایه می‌گوید:
دیدی؟
به تو می‌گفتم!
آری.
تو همیشه راست می‌گفتی.
می‌بینم، می‌بینم.
 

ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی‌ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آسمانی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می‌بینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آنچنان نزدیک است
که چو بر می‌کشم از سینه نفس
نفسم را بر می‌گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می‌ماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه‌پرداز شب ظلمانیست
نفسم می‌گیرد
که هوا هم اینجا زندانی‌ست
....
 
عشق شادی است ، عشق آزادی است
عشق آغاز آدمیزادی است
عشق آتش به سینه داشتن است
دم همت بر او گماشتن است
عشق شوری زخود فزاینده است
زایش کهکشان زاینده است
تپش نبض باغ در دانه است
در شب پیله، رقص پروانه است ...
 

آفتابا چه خبر؟
این همه راه آمده ای که به این خاک غریبی برسی؟
ارغوانم را دیدی سر راه؟
مثل من پیر شده است؟
چه به او گفتی ؟
او با تو چه گفت؟
نه! چرا میپرسم
ارغوان خاموش است
دیرگاهیست که او خاموش است
آشنایان زبانش رفته اند
ارغوان …
ویران است
هر دومان ویرانیم…
 


عاشقان چون زندگی زاينده‌اند
عاشقان در عاشقان پاینده‌اند

عشق از جانی به جانی می رود
داستان از جاودانی می‌رود

جاودان است آن نوِ ديرينه سال
رفته از جامی به جامی، اين زلال

مُردنِ عاشق نِمی‌ميرانَدَش
در چراغی تازه می‌گيراندش!

سرنوشت اوست این خود سوختن
شعله گرداندن ، چراغ افروختن
 
عقب
بالا پایین