در حال تایپ داستانک وقتی که انتخاب می‌کُشد | SEETAREH

سایهـ سٰـارسایهـ سٰـار عضو تأیید شده است.

مدیر تالار ادبیات تخصصی + ناظر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر رسـمی تالار
ناظر ارشد آثار
نویسنده رسمی ادبیات
پرسنل کافه‌نـادری
نوشته‌ها
نوشته‌ها
4,391
پسندها
پسندها
21,118
امتیازها
امتیازها
813
سکه
753
نام داستانک: وقتی که انتخاب می‌کُشد!
نویسنده: SETAREH
ژانر: فانتزی، درام
خلاصه:
“او تنها دو راه پیش رو دارد...
ماندن در این دنیای پرهیاهو و تحمل رنجی بی‌پایان…
یا پذیرفتن پیشنهادی وسوسه‌انگیز برای ورود به جهانی که در آن آرزوهایش محقق می‌شوند؛ اما به بهای...”
 
‌‌
•°•● به نام خالق شکوفه‌های شعرِ زندگی ●•°•


i10198_2d5e13_25IMG-20241225-114904-140.jpg



‌‌
نویسندگان گرامی صمیمانه از انتخاب «انجمن کافه نویسندگان» برای ارائه آثار ارزشمندتان متشکریم!

پیش از شروع تایپ آثار ادبی خود، قوانین و نحوه‌ی تایپ آثار ادبی در«انجمن کافه نویسندگان» با دقت مطالعه کنید.



شما می‌توانید پس از 5 پست درخواست جلد بدهید.



همچنین شما می‌توانید پس از 6 پست درخواست کاور تبلیغاتی بدهید.
‌‌



پس از گذشت حداقل 7 پست از داستانک، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد داستانک بدهید. توجه داشته باشید که داستانک های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ این کار را انجام بدهید.



پس از 7 پست میتوانید برای تعیین سطح اثر ادبی خود درخواست تگ بدهید.



همچنین پس از ارسال 10 پست پایان اثر ادبی خود را اعلام کنید تا رسیدگی های لازم نیز انجام شود... .



اگر بنا به هر دلیلی قصد ادامه دادن اثر ادبی خود را ندارید می توانید درخواست انتقال به متروکه بدهید تا منتقل شود... .



قلمتان سـ🍃ــبز


«مدیریت تالار ادبیات»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

به نام خدا
شروع:

.
.
.
آخرین پک عمیق را به سیگارش زد و آن را درون جاسیگاری، کنار بقیه‌ی سیگارهای سوخته رها کرد.
سوخته...؟!
پوزخندی زد، زندگی‌اش تماماً شبیه سیگارهایی که می‌کشید شده بود؛ کوره‌ی آتشی در وسط زندگی‌اش افتاده بود که به سرعت می‌سوزاند و خاکستر می‌کرد..
آه عمیقی کشید و نگاهش را در اتاق کوچک و تاریک چرخاند. دود تا سقف رسیده بود و این را می‌شد از روزنه نور باریکی فهمید که از لای پرده‌ی ضخیم، به داخل راه پیدا کرده بود.
بدون توجه به سینه‌اش که به خس‌خس افتاده بود،‌ درون فکر فرو رفت. ننه مهری همیشه به او می‌گفت غصه‌ی چه را می‌خوری؟ این دنیا ارزشش را دارد که با حسرت و غبطه به زندگی دیگران، آن را بگذرانی؟!
می‌گفت همین‌که صبح چشمانت را باز می‌کنی و ننه‌ات را کنارت می‌بینی، خودش جای شکر دارد.

 
آخرین ویرایش:
عقب
بالا پایین