با سلام و عرض خسته نباشید.
نویسنده عزیز @مَمّد اثر شما طبق اصول و چهارچوب اصلی داستانک و ملاکهای این نوع اثر، نقد گردیده است.
منتقد اثر شما: @Chaos
اثر شما: داستانک مهلکهی خودساخته
● لطفا پیش از قرارگیری نقدنامه توسط منتقد در این تاپیک پستی ارسال نکنید!
● این تاپیک پس از قرارگیری نقد به مدت سه روز باز خواهد بود تا شما نظر شما ثبت شود، سپس قفل خواهد شد.
● اثر شما پس از ارسال نقدنامه تحت نظارت منتقدتان قرار خواهد گرفت؛ درصورتی که نسبت به نکات منتقد بیتوجه باشید، دیگر هیچ درخواست نقدی از جانب شما پذیرفته نخواهد شد.
نکتهی مهم:
از شما نویسندهی گرامی تقاضا میشود پس از دریافت نقد، دیدگاه خود را نسبت به آن در همین تاپیک ثبت فرمایید. آیا نقد ارائهشده برایتان مفید و راهگشا بوده؟ با کدام بخشها همداستانید و در کدام موارد، نظری دیگر دارید؟ اگر پاسخی یا دفاعیهای نسبت به دیدگاه منتقد دارید، بیتردید بیانش کنید.
بازخورد شما نهتنها به غنای فرآیند نقد کمک میکند، بلکه در انتخاب «منتقد برتر ماه» نیز نقشی تعیینکننده دارد. پس به واکنشی ساده بسنده نکنید و نظر خود را با ما در میان بگذارید.
با توجه به اینکه نقد شورا تاثیر مستقیمی بر تگدهی و سطحبندی اثر شما دارد، درصورتی که هرگونه شکایت، انتقاد یا پیشنهادی در ارتباط با تالار نقد و نقد اثر خود دارید؛ به تاپیک زیر مراجعه کنید.
?تاپیک جامع شکایات و پیشنهادات تالار نقد
عنوان:
انتخاب عنوان «مهلکهی خود ساخته» بهخودیخود جلب توجه میکنه. ترکیبش جوریه که بار معنایی سنگینی داره و ذهن مخاطب رو آمادهی یک ماجرای پرخطر یا دستکم بحرانی میکنه. با این حال، در داستان شما آن «مهلکه» چندان نمود بیرونی نداره و بیشتر در سطح کشمکشهای درونی شخصیتها باقی میمونه. برای نمونه، روایت پر از گفتوگوهای عاشقانه و گلهگذاری هست نه حوادثی که به معنای واقعی کلمه مهلکه باشن. این باعث میشه عنوان کمی اغراقآمیز به نظر برسه. شاید اگر از عنوانی استفاده میکردین که همخوانی بیشتری با مضمون جدایی، پشیمانی و خداحافظی داشت، تناسب کلی بیشتر میشد.
شروع:
شروع داستان با تصویر بارش برف و حرکت شخصیت زن به سمت صندلی آغاز میشه. این شروع بهلحاظ تصویری زیباس و حالوهوای سرد و تنهایی رو منتقل میکنه اما مشکلش اینه که از همون خط اول وارد جزئیات ریز مثلا «صدای فرو رفتن پاشنه در برف» میشین. چنین شروعی بیشتر حس یک صحنهی سینمایی رو داره تا مقدمهی داستانی. پیشنهاد این هست که شروع کمی کلیتر باشه تا مخاطب ابتدا با فضا و موقعیت آشنا بشه و بعد وارد این جزئیات بشه. مثلاً اگر ابتدا مینوشتین: «قرارِ دیداری بعد از مدتها، آن هم در سرمای بیرحم زمستان…» و سپس وارد صحنهی کفش و صندلی میشدین، گیرایی بیشتری ایجاد میکردین.
جلد:
جلد اثر انتخابی هنرمندانه داره؛ قرار گرفتن دو شخصیت زیر یک چتر نماد خوبی از رابطهی نزدیک و در عین حال پرکشمکش اوناست اما طراحی تایپوگرافی عنوان بیش از حد پیچیده هست برای نمونه، خواندن کلمهی «مهلکه» بهسادگی انجام نمیشه و مخاطب باید مکث کنه. این نکته بهویژه در جلد داستانک که معمولاً در فضای مجازی و با نگاه سریع جلوه میکنه، نقطهضعف محسوب میشه. اگر عنوان با خطی سادهتر و خواناتر نوشته بشه، تعادل تصویر و نوشته بیشتر حفظ میشد.
کشمکش:
کشمکش اصلی داستان بر پایهی جدال عاطفی دو شخصیت شکل گرفته؛ اینکه یکی میخواد بمونه یا بره و دیگری درگیر قضاوت و پشیمانی هست. این کشمکش در سطح دیالوگها بارها تکرار میشه مثل جملهی «اگه بهت بگم بمون، میمونی؟» یا «تو عادت داری بیای و از بد بودن همهچیز مطمئن بشی و بری!». با این حال، این جدال بیشتر حالت کلامی داره و در عمل اتفاق مهمی نمیافته. همین باعث میشه داستان در نیمهی دوم کشش خودش رو از دست بده. برای قویتر شدن کشمکش لازم هست یک رخداد بیرونی هم اضافه بشه؛ چیزی که شخصیتها را مجبور به انتخاب میکنه نه فقط حرف زدن.
شخصیتپردازی:
شخصیتها بیشتر از طریق دیالوگ معرفی میشن. مرد با حالت متناقضی بین عصبانیت و دلسوزی قرار داره و زن هم بین رفتن و موندن مردده اما گذشتهی اونا برای ما چندان روشن نمیشه. اشارههایی مثل «یکی میگفت لیاقتش را نداری» یا «اون با همه جور آدمی آشناست» بیشتر به صورت روایت مستقیم بیان شدن، نه در قالب صحنه. همین باعث میشه شخصیتها تخت و تکبعدی به نظر برسن. اگه در جایی کوتاه گذشتهی مشترکشون رو نشان میدادین مثلا یک یادآوری تصویری، یا یک شیء مشترک که خاطرهای را زنده کند، عمق بیشتری پیدا میکردن.
فضاسازی:
فضاسازی نقطهی قوت کار هست. تصویر برف، صندلی فلزی سرد، پروژکتور در حیاط، و دود سیگار در هوای زمستانی، همگی فضایی سرد و سنگین ساختهان اما گاهی این فضاسازی به دام زیادهگویی میافته مثلاً وقتی مینویسین: «انگار دانههای برف، برای بوسه زدن به شانهاش مسابقه داشتند» جمله زیباست اما چون مشابهش چند بار در طول متن تکرار میشه (توصیف برف، دود، نگاه،…) ریتم کار کند میشه. پیشنهاد میکنم از توصیفهای شاعرانه بهصورت محدودتر استفاده کنین تا اثرگذاریشان بیشتر شه.
دیالوگ:
دیالوگها طبیعی و ریتم خوبی دارن. جملاتی مثل «مگه هر کی چاقو داره، قاتله؟» یا «آقای قاضی هنوز هم مشغول محکوم کردن من هستن» نشان میده شما به لحن شخصیتها توجه داشتین اما مشکل اصلی اینه که گاهی دیالوگها زیادی توضیحی میشن و بهجای نشان دادن، مستقیم به قضاوت و تحلیل میرسن مثل جملهی «انسان موجودیه که دقیقاً همون موقعی که میبره، اگه حواسش نباشه بازندهست…». اینجور جملات بیشتر به متن فلسفی میمونه تا گفتوگوی واقعی.
زاویه دید:
داستان از زاویهی دید اولشخص روایت میشه. این انتخاب باعث شده فضای ذهنی شخصیت اصلی بهخوبی منتقل بشه اما در عین حال روایت بیش از حد «ذهنی و یکطرفه» هست. ما تقریباً هیچ چیز از درون شخصیت زن نمیدونیم و فقط از خلال رفتار بیرونیش حدس میزنیم. همین مسئله باعث میشه کشمکش نابرابر به نظر برسه. شاید اگر بخشی کوتاه از زاویه دید زن نوشته میشد یا دستکم واکنشهای درونیاش بیشتر توصیف میشد، تعادل بهتری ایجاد میکرد.
اصول نگارشی:
از نظر نگارشی، ایرادهای جزئی به چشم میخوره. استفادهی زیاد از «...» که بهتر هست در روایت جدی کمتر بشه. برخی جملات طولانی و بدون نقطهگذاری مناسب هستن مثلا «یکی میگفت: تو لیاقتش رو نداری. یکی میگفت: اون با همه جور آدمی آشناست…» رو میتونستین با ساختاری منظمتر بیارین تا ضرباهنگ بهتری داشته باشه. استفادهی مکرر از نیمفاصله و نشانهگذاری هم گاهی نامنظم هست.
سخن آخر:
«مهلکهی خود ساخته» داستانی هست که با فضاسازی قوی و دیالوگهای زنده اما از نظر کشمکش و شخصیتپردازی نیاز به عمق بیشتری داره. عنوان و جلد توجه مخاطب را جلب میکنن ولی تناسب کامل با محتوای داستان ندارن. نقطهی قوت اثر در انتقال حس سرمای زمستان و تلخی جدایی هست اما زیادهگویی در توصیفها و فلسفهپردازی در دیالوگها از ضرباهنگ کار کم کرده هست. اگر در بازنویسی بعدی روی سادهسازی عنوان، تقویت رخدادهای بیرونی و پرداخت عمیقتر شخصیتها تمرکز کنین، داستان بهمراتب قویتر خواهد شد.