عنوان: به نظر منکه، فوقالعاده است و با متن هماهنگ است.
مقدمه: مقدمه واقعاً عالی است و به خوبی با اجزای نوشته همخوانی داره. هیچ ایرادی نمیبینم! این مقدمه و عنوان طوری طراحی شدن که خواننده رو به خودش جذب میکنه و کنجکاوش میکنه تا بیشتر بخونه. واقعاً جذابه!
ژانر: ژانر عاشقانه و تراژدی به نظرم واقعاً با محتوای دلنوشته همخوانی داره. چون هم غمانگیزه و هم عاشقانه! این دو تا احساس رو به خوبی منتقل میکنه و واقعاً میتونه خواننده رو درگیر کنه.
لحن: نویسندهی عزیز، واقعاً این نوشته رو طوری نوشته که لحن واقعی رو به خوبی منتقل میکنه. احساس میکنی که هر کلمهاش پر از احساس و صداقته. واقعاً کارش درسته و میتونه خواننده رو به دنیای خودش ببره!
فقط یه ایراد خیلی ریز:
"دقیقا در این پیکر خبری از نومیدی نبود...
میدانی چه حسی داشت؟
من تنها مشغول دگرگونی بودم...
این انقلاب نهفته در فواد بود؟!"
«پیکر» و «فواد» هر دو ادبی ان ولی «میدانی چه حسی داشت؟» لحن محاورهای که با «فواد» سازگاری کامل نداره.
حالا من اینطور پیشنهاد میدم:
"دقیقا در این پیکر، نشانی از نومیدی نبود...
میدانی چه احساسی در دل داشتم؟
من تنها درگیر دگرگونی بودم...
آیا این انقلاب نهفته در وجودم بود؟!"
یا میتونه اینم باشه: " آیا این انقلاب نهفته در فواد بود"
ولی "این انقلاب نهفته در فواد بود؟!"
ممکنه برای خواننده یه کمی مبهم باشه.
چون شاید بعضیا معنی فواد رو ندونن چون یه کلمه یا اسم عربیه اشتباه نکنم،
اشاره به قلب و وجوده ولی بنظرم همون وجود خوانا تره.
"گوشی برای شنیدن اهدافهایت نبود..."
خب اهداف خودش جمعئه و نباید دوباره با "ها" که نشانهی جمعئه بیاد. پس یا باید با هدفهایت/اهدافت/آرزوهات/نیتهات/نجواهایت جایگزین بشه.
ولی من پیشنهاد میدم: " گوشی برای شنیدن اهدافت نبود..." این خوبه از نظر من.
ساختمان جملات و انسجام: خط فکری نویسنده واقعاً مشخصه و این باعث شده که دلنوشته به دل بشینه! احساس میکنی که هر کلمهای که نوشته، از عمق وجودش میاد و به راحتی میتونه با احساسات خواننده ارتباط برقرار کنه. واقعاً کارش عالیه و میتونه هر کسی رو تحت تأثیر قرار بده! مخصوصاً این متنها
" تمام هستیِ وجودم منجمد شده است، خونی در جریان نیست و احساساتم دگر بویی ندارد...
گویی هر آنچه که مستور بود دگر نابود گشتهاست...
خاکسترهایش در ژرفای کالبد مدفون شدهاست؟! " و " حس عجیبی که در تمام وجودم میپیچد...
در حوالی وجودم غوغا میکند اما خیلی نزدیک نیست!
گویی فقط آشوب به پا میکند و بعد در همان اقلیم میسوزد "
فقط چند ایراد ریز داره من اینطور پیشنهاد میدم:
از اعماق نیستیام تو را پیدا میکنم و به سوی تو میدوم..."
اینجام میتونه جمله رو به دو جملهی کوتاهتر تقسیم کنه: "از اعماق نیستیام تو را پیدا میکنم. به سوی تو میدوم..."
تمام هستیِ وجودم منجمد شده است، خونی در جریان نیست و احساساتم دگر بویی ندارد..." این جمله رو هم به دو جملهی جداگانه تقسیم کنی تا خوانایی بیشتری داشته باشه.
واژهها و آرایهها و اصول نگارشی: متن واقعاً احساسات عمیق و دگرگونیهای درونی رو به خوبی منتقل میکنه و با استفاده از آرایههای بلاغی، تأثیرگذاری بیشتری روی خواننده داره. واژهها و آرایهها خیلی خلاقانهست و اصول نگارشی هم کاملاً رعایت شده! فقط چندتا ایراد جزئی داره که من اینطور پیشنهاد میدم:
در این پیکر خبری از نومیدی نبود..."
"حس عجیبی که در تمام وجودم میپیچد..."
به نظر من بهتره اینجا بهجای سه نقطه، نقطه ( . ) بزاره.
سخن منتقد: من که واقعاً خوشم اومد! کمتر پیش میاد که از دلنوشتهای خوشم بیاد، ولی این یکی واقعاً به دلم نشست!