بسمی تعالی
نقد شورای رمان یکه سوار
عنوان رمان:
عنوان رمان یکه سوار هست یه عنوان جدید و متفاوت از نظر من هر عنوانی که جدید باشه جذابیت آشنایی با رمان رو بیشتر میکنه. یکه سوار به معنایی کسی هست که در کارش به شدت تک و خوب هست و خب اینجا ما دو برداشت داریم یا شخصیت اصلی رمان این فرد هست و یا شخص دیگری این شخص ماهر و جذاب هستش.
جلد رمان:
خب از نظر من در نگاه اول جلد رمان با عنوان رمان اصلا شبیه به عنوان رمان نیست و خیلی تفاوت و بی ربط هست، یک چشم روشن که به دختر مربوط هست که چندین رنگ داخل چشمش مشخص هست، از نظر من از لحاظ محتوا واقعا هیچ ربطی به عنوان و ژانر ندارد.
ژانر:
نویسنده ژانر قالب رو اجتماعی انتخاب کرده و با توجه به عنوان رمان میشه متوجه شد که رمان بیشتر حول محور اجتماعی بودن میگذره که به مشکلات جامعه میپردازه، ژانر دوم عاشقانه است که نصف بیشتر رمان هایی که ژانر اجتماعی دارند، عاشقانه هم هستند و از نظر من این انتخاب ژانر کاملا معمولی و مناسب هست.
خلاصه:
خلاصه از لحاظ معنای ساده و دستور ادبی سنگین است و کل مفهومش هم راجع به پسری هست که بعد از تبعید شدنش درشکه چی ارباب شده و بعد هم عاشق یه دختر میشه، خب واقعیتش اینه که خلاصه به شدت کلیشه ای هست اما دستور و چینش کلمات به نوعی بیان شده که مخاطب رو جذب میکنه، این نشون دهنده نوع قلم قوی نویسنده است. خانزادهای (به جرئت میگم ایده رمان ها پر شده از خان و خانزاده و این کلمه رنگ و بوی شدیدی از کلیشه داره) تبعیدی به نام هیرمان درشکهچی خان بهادر؛ خان بلاد چراگاه است. اما دست تقدیر (همیشه برای ماجراهای مجهول نویسنده میاد دست تقدیر استفاده می کنه و این باعث میشه فضای خلاصه تکراری تر بشه) او را به روستایی به نام دامنه میکشاند. هیرمان در دامنه به خدمت ارباب آنجا درمیآید و عاقبت دلبستهی رعیت زادهای به نام ماهتابان میشود اما این تازه آغاز ماجراست...( تا اینجا یه بخش اعظمی از داستان رو لو دادید و به زور با جمله باز سعی به ایجاد ابهام دارید و اولا که استفاده از جمله باز توی خلاصه صحیح نیست و بعدش هم اینکه نهایت قضاوتی که خواننده در مورد این جمله میزنه اینه که خب احتمالا با ازدواجشون مخالفت میشه و یا با مخالفت خان مواجه میشن که این شاید با ایده شما متفاوت باشه ولی به هر حال مایه حدس کلیشه ای و زده شدن خوانندست)
مقدمه:
رمان مقدمه ندارد و بلافاصله بعد از گفتن خلاصه آغاز میشود، از نظر من مقدمه یکی از ارکان لازم برای نوشتن رمان هست و باعث میشه که مخاطب رو برای نوع موضوع و ماجرا اماده و آشنا بکند.
آغاز رمان:
نوع آغاز رمان با توصیف مکان شروع شده و از آسمان آبی و شکوفه ها گفته میشه و یک شروع جذابی رو به قلم کشیده هست، که مخاطب رو به خوبی جذب میکند از نظر من یکی از نقطه قوت های رمان آغاز رمان هست، رمان با پدید آوردن فضای شیرین در یک طبعیت بکر شروع میشود.
سیر:
سیر به نسبت اینکه داستان و ایده پتانسیل گنجوندن اتفاقات زیادی رو دارن پس اینکه سیر دارای اتفاقات پشت سر هم و متنوعه رو ایراد به حساب نمیارم و ترجیح میدم بگم سیر با توجه به ایده مناسبه و به اندازه کافی به اتفاقات پرداخته شده و گذشته از اون توی همچین ایده ای داشتن سیر کند و بدون حوادث میتونه افراد رو زده کنه چون رمان های زیادی با این فضا نوشته شدن و موندن و طول دادن اتفاقات توی همچین فضایی کار درستی به حساب نمیاد پس سیر مناسب ایده و داستانه
شخصیت پردازی:
شخصیتی که برای خان و ارباب ساخته شده شبیه به همه و نقطه اختلافشون اهمین ارباب به هیرمان و عقیده مستبدانه خان بهادر در مورد تبعیدی هاست و شخصیت گلاب هم به عنوان دختر خان مغرور و پر ادعا ساخته شده که باید بگم این شخصیت توی اکثر رمانا تکراریه در مورد شخصیت هیرمان، اینکه بیام یکی یکی ویژگی های اخلاقیش رو بگم مفید نیست و باید در مورد شخصیت اولتون بگم که مثل همه کاراکتر ها توی رمان های مشابه یه رخ نمود و ویژگی ثابت و تکراریی داره و کاراکتر کاملا سفیده! حالا که زاویه دید رو اول شخص انتخاب کردید بهتر بود کمی تنوع به شخصیت اول میدادید و ویژگی های تازه توی رفتارش قرار میدادید تا از یکنواختی و کلیشه ای بودن در بیاد
توصیف مکان:
توصیف مکان یکی از قدرتمندترین عناصری هست که نویسنده میتونه با تصویر کشیدن فضای رمان خواننده رو ترغیب به خوندن بکنه توصیفی که نویسنده به کار برده، خیلی قوی و جذاب هستش سعی کرده جزئیات هم درون رمان رو رعایت میکنه و سعی داره با جان بخشی به محیط داستان رو جذاب تر بکنه.
توصیف چهره:
از نظر من توصیف چهره داخل این داستان خیلی عادی و معمولی بود، یه جورایی نه چیز خاصی رو نشون میده و نه چیزی هم از رمان کم میکنه شاید اگه بیشتر از نوع چهره و جزئیات نوشته میشد بهتر میشد.
توصیف حالات:
توصیف حالات نویسنده خیلی به خوبی ادا شده، از نظر من جز نقاط قوی رمان هست که حس رمان رو خیلی بیشتر از قبل کرده و باعث میشه کمبود توصیف چهره زیاد مشخص نشه، توصیف حالات خیلی خوب نوشته شده.
توصيف احساسات:
توصیف احساسات به نسبت متعادل رعايت شده، نویسنده احساسات رو طوری ادا کرده که مخاطب میتونه به خوبی ارتباط برقرار بکنه با داستان، احساسات به تندی و رگباری نیست و این خودش یک نقطه مثبت هستش، نویسنده سعی کرده لابه لای داستان و توصیفات احساسات رو به ملایمت نشون بده.
تم:
حالات و فضا و تم کلی رمان محدود به فضای روستایی و ارباب رعیتی بود و تم های موقتی توی رمان از بازه زمانی نسبتا طولانیی برخوردار بودن و حتی با اضافه شدن اتفاقات تم حاکم تغییر چندانی نمی کرد که این از نظر ارتباط برقرار کردن و درک شدن داستان توسط مخاطب کمک می کنه اما ممکنه باعث بشه فضای کلی یکنواخت بمونه چون تم ها تا حدودی مشابه و دارای نقاط مشترک بودن.
پیرنگ داستان:
صعودی خاصی ندارد بیشتر اوقات ملایم و متعادل هست و کمتر داستان به اوج خود میرسید و یا حتی توی سربالایی هیجان غرق میشود این یکنواخت بود داستان و سیر رمان از نظرم پیرنگ رمان رو ضعيف میکند.
دیالوگ ها و منولوگ ها:
منولوگ ها اکثر توصیف مکان و یا حالت شخصيت ها هستش و کمتر موجودیت و یا کلیت داستان رو بررسی میکنه، داستان دیالوگ محور نیست اما منولوگ های قوی هم ندارد، داستان یه حالت ساده دارد که همراه با منولوگ های ساده و دیالوگ های محاوره ای خیلی عادی و کلیشه ای تر شده است.
زاویه دید:
اصولا زمانی که از نثر ادبی برای مونولوگ استفاده میشه به خصوص اینکه بافت شما به شدت درگیر جملات کتابی و آرایه و توصیفات ادبیه بهتره زاویه دید سوم شخص رو انتخاب کنید تا هم ما با اون همه توصیف ریزبینانه و ظریف و گاهی هم تیکه هایی مثل : (هر آنچه که باید در در جهاز دختر خان بهادر میبود تا دهان هووها را بدوزد و چشم اقوام پر فیس افادهی اربابی را کور کند.) این قسمت که به شدت حرف زنانه و به دور از افکار یه پسر جوونه نیایم شخصیت اونو از پیش قضاوت کنیم و وقتی زاویه دید اول شخص انتخاب می کنید توی مونولوگ هم دارید شخصیت اون کاراکتر رو شکل میدید و باید به این دقت کنید که تک تک مونولوگ ها از زبان یه پسر جوونه و با توصیفات شما هیرمان نباید انقدر به این امور بی اهمیت توجه کنه که ببینه زن خدمتکار برای دیدن چهره عروس از پشت حریر سرخ توی درشکه سرک می کشه و از اون گذشته مگه درشکه چی نبابد پشتش به خان و اتاقک درشکه باشه؟! پس زاویه دید مناسب دانای کل می تونه باشه.
باور پذیری:
داستان با ژانر اجتماعی پیش رفته و خب قرار نیست طبيعتا چیز عجیبی باشه، داستان راجع به حکایت های از افرادی که داخل یه دنیای ارباب رعیتی هست که داخلش چیزهای خاص فقط برای اربابان و خان ها هست و مردم مجاز به زندگی عادی شهر نشین ها نیستن، از نظر من باور پذیری داستان به خوبی رعایت شده بود.
اشکالات نگارشی:
به ندرت دیده میشد و نویسنده به نسبت متن تمیزی رو ارائه داده بود، از نظرم اشکالات خیلی کم و در بعضی از جاها فقط مشکلات نوع جملات و نوع قرار دادن فعل هست.
علائم نگارشی:
در بعضی از مواقع ویرگول ها رعایت نشده بود به همراه علامت تعجب و نقطه ویرگول به جز این هیچ مشکلی ندارد.
ایده رمان:
به نسبت کلیشه ای هست این نوع رمان ها زیاد نیست ولی کم هم نیست ایده جدیدی ارائه داده نشده اما در به عمل رسوندن ایده خوب پیش رفته نویسنده، و سعی کرده اکثر عناصر رو رعایت بکنه.
|امیدواریم نقد ما کمکی به عالی تر شدن قلم شما نویسنده عزیز کند.|
منتقد: @ReiHane
نقد شورای رمان یکه سوار
عنوان رمان:
عنوان رمان یکه سوار هست یه عنوان جدید و متفاوت از نظر من هر عنوانی که جدید باشه جذابیت آشنایی با رمان رو بیشتر میکنه. یکه سوار به معنایی کسی هست که در کارش به شدت تک و خوب هست و خب اینجا ما دو برداشت داریم یا شخصیت اصلی رمان این فرد هست و یا شخص دیگری این شخص ماهر و جذاب هستش.
جلد رمان:
خب از نظر من در نگاه اول جلد رمان با عنوان رمان اصلا شبیه به عنوان رمان نیست و خیلی تفاوت و بی ربط هست، یک چشم روشن که به دختر مربوط هست که چندین رنگ داخل چشمش مشخص هست، از نظر من از لحاظ محتوا واقعا هیچ ربطی به عنوان و ژانر ندارد.
ژانر:
نویسنده ژانر قالب رو اجتماعی انتخاب کرده و با توجه به عنوان رمان میشه متوجه شد که رمان بیشتر حول محور اجتماعی بودن میگذره که به مشکلات جامعه میپردازه، ژانر دوم عاشقانه است که نصف بیشتر رمان هایی که ژانر اجتماعی دارند، عاشقانه هم هستند و از نظر من این انتخاب ژانر کاملا معمولی و مناسب هست.
خلاصه:
خلاصه از لحاظ معنای ساده و دستور ادبی سنگین است و کل مفهومش هم راجع به پسری هست که بعد از تبعید شدنش درشکه چی ارباب شده و بعد هم عاشق یه دختر میشه، خب واقعیتش اینه که خلاصه به شدت کلیشه ای هست اما دستور و چینش کلمات به نوعی بیان شده که مخاطب رو جذب میکنه، این نشون دهنده نوع قلم قوی نویسنده است. خانزادهای (به جرئت میگم ایده رمان ها پر شده از خان و خانزاده و این کلمه رنگ و بوی شدیدی از کلیشه داره) تبعیدی به نام هیرمان درشکهچی خان بهادر؛ خان بلاد چراگاه است. اما دست تقدیر (همیشه برای ماجراهای مجهول نویسنده میاد دست تقدیر استفاده می کنه و این باعث میشه فضای خلاصه تکراری تر بشه) او را به روستایی به نام دامنه میکشاند. هیرمان در دامنه به خدمت ارباب آنجا درمیآید و عاقبت دلبستهی رعیت زادهای به نام ماهتابان میشود اما این تازه آغاز ماجراست...( تا اینجا یه بخش اعظمی از داستان رو لو دادید و به زور با جمله باز سعی به ایجاد ابهام دارید و اولا که استفاده از جمله باز توی خلاصه صحیح نیست و بعدش هم اینکه نهایت قضاوتی که خواننده در مورد این جمله میزنه اینه که خب احتمالا با ازدواجشون مخالفت میشه و یا با مخالفت خان مواجه میشن که این شاید با ایده شما متفاوت باشه ولی به هر حال مایه حدس کلیشه ای و زده شدن خوانندست)
مقدمه:
رمان مقدمه ندارد و بلافاصله بعد از گفتن خلاصه آغاز میشود، از نظر من مقدمه یکی از ارکان لازم برای نوشتن رمان هست و باعث میشه که مخاطب رو برای نوع موضوع و ماجرا اماده و آشنا بکند.
آغاز رمان:
نوع آغاز رمان با توصیف مکان شروع شده و از آسمان آبی و شکوفه ها گفته میشه و یک شروع جذابی رو به قلم کشیده هست، که مخاطب رو به خوبی جذب میکند از نظر من یکی از نقطه قوت های رمان آغاز رمان هست، رمان با پدید آوردن فضای شیرین در یک طبعیت بکر شروع میشود.
سیر:
سیر به نسبت اینکه داستان و ایده پتانسیل گنجوندن اتفاقات زیادی رو دارن پس اینکه سیر دارای اتفاقات پشت سر هم و متنوعه رو ایراد به حساب نمیارم و ترجیح میدم بگم سیر با توجه به ایده مناسبه و به اندازه کافی به اتفاقات پرداخته شده و گذشته از اون توی همچین ایده ای داشتن سیر کند و بدون حوادث میتونه افراد رو زده کنه چون رمان های زیادی با این فضا نوشته شدن و موندن و طول دادن اتفاقات توی همچین فضایی کار درستی به حساب نمیاد پس سیر مناسب ایده و داستانه
شخصیت پردازی:
شخصیتی که برای خان و ارباب ساخته شده شبیه به همه و نقطه اختلافشون اهمین ارباب به هیرمان و عقیده مستبدانه خان بهادر در مورد تبعیدی هاست و شخصیت گلاب هم به عنوان دختر خان مغرور و پر ادعا ساخته شده که باید بگم این شخصیت توی اکثر رمانا تکراریه در مورد شخصیت هیرمان، اینکه بیام یکی یکی ویژگی های اخلاقیش رو بگم مفید نیست و باید در مورد شخصیت اولتون بگم که مثل همه کاراکتر ها توی رمان های مشابه یه رخ نمود و ویژگی ثابت و تکراریی داره و کاراکتر کاملا سفیده! حالا که زاویه دید رو اول شخص انتخاب کردید بهتر بود کمی تنوع به شخصیت اول میدادید و ویژگی های تازه توی رفتارش قرار میدادید تا از یکنواختی و کلیشه ای بودن در بیاد
توصیف مکان:
توصیف مکان یکی از قدرتمندترین عناصری هست که نویسنده میتونه با تصویر کشیدن فضای رمان خواننده رو ترغیب به خوندن بکنه توصیفی که نویسنده به کار برده، خیلی قوی و جذاب هستش سعی کرده جزئیات هم درون رمان رو رعایت میکنه و سعی داره با جان بخشی به محیط داستان رو جذاب تر بکنه.
توصیف چهره:
از نظر من توصیف چهره داخل این داستان خیلی عادی و معمولی بود، یه جورایی نه چیز خاصی رو نشون میده و نه چیزی هم از رمان کم میکنه شاید اگه بیشتر از نوع چهره و جزئیات نوشته میشد بهتر میشد.
توصیف حالات:
توصیف حالات نویسنده خیلی به خوبی ادا شده، از نظر من جز نقاط قوی رمان هست که حس رمان رو خیلی بیشتر از قبل کرده و باعث میشه کمبود توصیف چهره زیاد مشخص نشه، توصیف حالات خیلی خوب نوشته شده.
توصيف احساسات:
توصیف احساسات به نسبت متعادل رعايت شده، نویسنده احساسات رو طوری ادا کرده که مخاطب میتونه به خوبی ارتباط برقرار بکنه با داستان، احساسات به تندی و رگباری نیست و این خودش یک نقطه مثبت هستش، نویسنده سعی کرده لابه لای داستان و توصیفات احساسات رو به ملایمت نشون بده.
تم:
حالات و فضا و تم کلی رمان محدود به فضای روستایی و ارباب رعیتی بود و تم های موقتی توی رمان از بازه زمانی نسبتا طولانیی برخوردار بودن و حتی با اضافه شدن اتفاقات تم حاکم تغییر چندانی نمی کرد که این از نظر ارتباط برقرار کردن و درک شدن داستان توسط مخاطب کمک می کنه اما ممکنه باعث بشه فضای کلی یکنواخت بمونه چون تم ها تا حدودی مشابه و دارای نقاط مشترک بودن.
پیرنگ داستان:
صعودی خاصی ندارد بیشتر اوقات ملایم و متعادل هست و کمتر داستان به اوج خود میرسید و یا حتی توی سربالایی هیجان غرق میشود این یکنواخت بود داستان و سیر رمان از نظرم پیرنگ رمان رو ضعيف میکند.
دیالوگ ها و منولوگ ها:
منولوگ ها اکثر توصیف مکان و یا حالت شخصيت ها هستش و کمتر موجودیت و یا کلیت داستان رو بررسی میکنه، داستان دیالوگ محور نیست اما منولوگ های قوی هم ندارد، داستان یه حالت ساده دارد که همراه با منولوگ های ساده و دیالوگ های محاوره ای خیلی عادی و کلیشه ای تر شده است.
زاویه دید:
اصولا زمانی که از نثر ادبی برای مونولوگ استفاده میشه به خصوص اینکه بافت شما به شدت درگیر جملات کتابی و آرایه و توصیفات ادبیه بهتره زاویه دید سوم شخص رو انتخاب کنید تا هم ما با اون همه توصیف ریزبینانه و ظریف و گاهی هم تیکه هایی مثل : (هر آنچه که باید در در جهاز دختر خان بهادر میبود تا دهان هووها را بدوزد و چشم اقوام پر فیس افادهی اربابی را کور کند.) این قسمت که به شدت حرف زنانه و به دور از افکار یه پسر جوونه نیایم شخصیت اونو از پیش قضاوت کنیم و وقتی زاویه دید اول شخص انتخاب می کنید توی مونولوگ هم دارید شخصیت اون کاراکتر رو شکل میدید و باید به این دقت کنید که تک تک مونولوگ ها از زبان یه پسر جوونه و با توصیفات شما هیرمان نباید انقدر به این امور بی اهمیت توجه کنه که ببینه زن خدمتکار برای دیدن چهره عروس از پشت حریر سرخ توی درشکه سرک می کشه و از اون گذشته مگه درشکه چی نبابد پشتش به خان و اتاقک درشکه باشه؟! پس زاویه دید مناسب دانای کل می تونه باشه.
باور پذیری:
داستان با ژانر اجتماعی پیش رفته و خب قرار نیست طبيعتا چیز عجیبی باشه، داستان راجع به حکایت های از افرادی که داخل یه دنیای ارباب رعیتی هست که داخلش چیزهای خاص فقط برای اربابان و خان ها هست و مردم مجاز به زندگی عادی شهر نشین ها نیستن، از نظر من باور پذیری داستان به خوبی رعایت شده بود.
اشکالات نگارشی:
به ندرت دیده میشد و نویسنده به نسبت متن تمیزی رو ارائه داده بود، از نظرم اشکالات خیلی کم و در بعضی از جاها فقط مشکلات نوع جملات و نوع قرار دادن فعل هست.
علائم نگارشی:
در بعضی از مواقع ویرگول ها رعایت نشده بود به همراه علامت تعجب و نقطه ویرگول به جز این هیچ مشکلی ندارد.
ایده رمان:
به نسبت کلیشه ای هست این نوع رمان ها زیاد نیست ولی کم هم نیست ایده جدیدی ارائه داده نشده اما در به عمل رسوندن ایده خوب پیش رفته نویسنده، و سعی کرده اکثر عناصر رو رعایت بکنه.
|امیدواریم نقد ما کمکی به عالی تر شدن قلم شما نویسنده عزیز کند.|
منتقد: @ReiHane
آخرین ویرایش توسط مدیر: