گرچه دلهره امانم نمیداد اما هر لحظه دلم میخواست از این تردید دو راحی به پشت سر نگاه کنم که درست شنیدم، خودش است همان که سالها انتظارش به زندگی ام امید میبخشیدورود برای عموم آزاد است
همراه شما هستیم با سری دوم تمرین نویسندگی؛
جملهی زیر را ادامه دهید.
« در تاریکی مطلق، صدایی آشنا نامم را زمزمه کرد... »