M I R A S
خون‌آشـام از کلیسای مرگ
- تاریخ ثبت‌نام
آخرین فعالیت فرستادن‌ها درباره کاربران بازدیدکننده از نمایه شما مدال و نشان
-
-
M I R A S به Leila Moradii نوشته در موضوع درحال پیشرفت [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان» با
Like واکنش نشان داد.
هر دو در سکوت، فقط به هم نگاه می‌کردند. مغز ماه‌بانو به او اخطار داد. امیرعلی این جا چه‌کار می‌کرد؟ مگر یادش نبود که آن روز حسام چه... -
M I R A S به هوروس نوشته در موضوع در حال تایپ رمان پسر پادشاه، دشمن پادشاهی | گروه پنجم مسابقه با Like واکنش نشان داد.
مشاوری از گوشه‌ای تاریک قدم جلو گذاشت. صدایش تیز بود. - ارباب… مطمئنی؟ اون پسره… زیادی فضوله. لوسین سر چرخاند، لبخندی سرد زد. - همیشه...
-
M I R A S به موضوع مشاعره | مشاعره با اسم ماشین | پاسخ داده‌است.تویوتا
-
M I R A S به چَڪاوڪِ سِـپید؛ نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان دروغ‌هایی که خون می‌ریزند! | به ترجمه چکاوک سپید؛ با
Love واکنش نشان داد.
زمین می‌سوخت؛ نه از آتش، دست‌کم نه در آغاز، بلکه از برخورد تیغه‌ها و فریاد سربازانی که همه‌جا را پر کرده بودند. دارن صاف روی زین اسب... -
M I R A S به چَڪاوڪِ سِـپید؛ نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان دروغ‌هایی که خون می‌ریزند! | به ترجمه چکاوک سپید؛ با Love واکنش نشان داد.
آلریک به همراه دیگر سربازان اطرافش به جلو می‌رفت، در حالی‌که هر لحظه مردانی از هر دو طرف به خاک می‌افتادند. خون، زمین را خیس کرده بود و...
-
M I R A S به چَڪاوڪِ سِـپید؛ نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان دروغ‌هایی که خون می‌ریزند! | به ترجمه چکاوک سپید؛ با Love واکنش نشان داد.
پرچم تیره رنگ ارتش زاداله با شکوه در باد می‌رقصید؛ روی آن، نشان معروف‌شان «شاهین سرخ» به‌وضوح بر پارچه حک شده بود. ستون‌هایی از سربازان...
-
M I R A S به چَڪاوڪِ سِـپید؛ نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان دروغ‌هایی که خون می‌ریزند! | به ترجمه چکاوک سپید؛ با Love واکنش نشان داد.
«همان‌طور که همه می‌دانید، اطلاعات ما نشان می‌دهد این روستا، هدف بعدی نقشه‌های جنگی زاداله است. پس سربازان من، بیایید با جان خود از...
-
M I R A S به چَڪاوڪِ سِـپید؛ نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان دروغ‌هایی که خون می‌ریزند! | به ترجمه چکاوک سپید؛ با Love واکنش نشان داد.
نسیم سردی گونه‌ی آلریک را نوازش کرد، همان‌طور که در امتداد جاده‌ی باریک و خاکی به‌سوی اردوگاه‌هایی که نزدیک روستای برانویک برپا شده بود،...
-
M I R A S به دیـوا نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان دروغ‌هایی که خون می‌ریزند! | به ترجمه چکاوک سپید؛ با Like واکنش نشان داد.
مترجم عزیز، ضمن خوش‌‌آمد گویی و سپاس از انجمن کافه نویسندگان برای منتشر کردن رمان ترجمه شده‌ی خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ ترجمه‌ی خود...
-
M I R A S به چَڪاوڪِ سِـپید؛ نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان دروغ‌هایی که خون می‌ریزند! | به ترجمه چکاوک سپید؛ با Love واکنش نشان داد.
عنوان اثر: دروغ‌هایی که خون می‌ریزند! نویسنده: لیا استون (Leia Stone) مترجم: چکاوک سپید؛ ژانر: درام، فانتزی، عاشقانه خلاصه: با...
-
M I R A S به چَڪاوڪِ سِـپید؛ نوشته در موضوع در حال ترجمه ذرات کوچک نظم | به ترجمه چکاوک سپید؛ با Love واکنش نشان داد.
روزی، وقتی اورسولا به «ادماند» گفته بود تنها نوع آثاری که هیچ‌وقت از آن‌ها خسته نمی‌شود، نقاشی‌های اشیای بی‌جان هستند، ادماند با ملایمت...
-
M I R A S به چَڪاوڪِ سِـپید؛ نوشته در موضوع در حال ترجمه ذرات کوچک نظم | به ترجمه چکاوک سپید؛ با Love واکنش نشان داد.
مهمان آمریکایی قرار بود عصر هنگام برسد. «اورسولا»، بعد از آن‌که سینی خوشامدگویی را آماده کرد، منتظر ماند تا صدای آهسته شدن ماشینی را در...
-
با دیدن نِیریِ روبه‌رویش انقلابی در او به پا شد. نه، نباید به او خیره می‌ماند. باید به احساساتش تسلط می‌یافت. بدون لحظه‌ای درنگ، AWM را...
-
احتمال شکست دادن او بسیار کم بود. با این حال امیدش را از دست نداد. سریع و ماهرانه با دبل وکتورش*⁶ به او شلیک کرد. اِلوک دایره‌ی شفابخش...
-
کارولین با آن پیراهن چین‌چینی و با شکوه سیاه_صورتی، مثل کسی که در یک مهمانی غریب گیر افتاده، بی‌هدف به این سو و آن سو می‌رفت تا فقط...
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
