به کافه نویسندگان خوش آمدید
با خواندن و نوشتن رشد کنید و به آینده متفاوتی فکر کنید.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با ما باشید
آخرین فعالیت
-
حدیثه خانم به موضوع در حال تایپ داستان کوتاه جنایت در کتابخانه | حدیثه ادهم پاسخ داده‌است.سارا بود که غرق خون شد. راننده ماشین نمی‌دونست سارا زنده هست یا نه! از ماشین پیاده شد. رفت جلوش و صدا زد: -خانوم! خانوم! جوابی نشنید،... -
جانان به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با
Like واکنش نشان داد.
قدم‌به‌قدم وارد زیرزمین کلیسا شدم. گرما و شلوغی آنجا به جانم خورد. صدای آرام مردخای در پس‌زمینه بود، که با جذبه و آرامش، به داوطلبان... -
جانان به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با Like واکنش نشان داد.
دهانم خشک شد و تردید کردم. برای اولین بار در چند هفته، از کار و پول و موقعیت و دفترم فاصله گرفته بودم و چیزی کاملاً متفاوت پیشنهاد شده...
-
جانان به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال ترجمه رمان وکیل خیابانی | مترجم حدیث پورحسن با Like واکنش نشان داد.
البته وقتی جمعه شب به آپارتمان برگشتم، خالی بود، ولی با یک پیچش تازه در زندگی ما! روی پیشخوان آشپزخانه یادداشتی بود. طبق معمول، کلر...
-
Alirix به موضوع همگانی [ همین الان داری به چی فکر میکنی؟ ] پاسخ داده‌است.به اینکه حس هیچی نیس! -
حدیثه خانم موضوع نقد داستان کوتاه جنایت در کتابخانه | حدیثه ادهم را در تالار نقد توسط کاربران فرستاده‌استhttps://forum.cafewriters.xyz/threads/40805/
-
حدیثه خانم به ZeinabHdm نوشته در موضوع نقد و بررسی نقد داستان جنایت در کتابخانه | منتقد: ZeinabHdm با Like واکنش نشان داد.
میتونید اسمی متناسب با حال و هوای روحی نگهبان بنویسید اگر اینجوری باشه باید جلدتون رو هم عوض کنید که این باز دردسر داره . میتونید اسمش...
-
درود اعلام آمادگی برای مدیریت تالار موسیقی -
Alirix به موضوع فراخوان جذب مدیر تخصصی و عمومی {۱۴۰۴} پاسخ داده‌است.درود اعلام آمادگی برای مدیریت تالار موسیقی
-
خیلی زود امتحانات شروع شد و من درگیر خواندن درس‌ها بودم. معدل ترم اولم کم شده بود و برای بالا بردن کل معدلم نیاز بود تا ترم دوم رو بالا...
-
پارت 2: مطالعه 20 صفحه بعدی زمان: 3 روز
-
Alirix به Gemma نوشته در موضوع عالی رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma با Like واکنش نشان داد.
نمی‌دانم چه‌طور می‌شود که وقتی از راهرو می‌گذریم، می‌فهمم هوا دیگر همان رنگی نیست که چند ساعت پیش بوده. شیشه‌های بزرگ سالن در امتداد...
-
Alirix به Gemma نوشته در موضوع عالی رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma با Like واکنش نشان داد.
نگاهی پر معنا به چهره‌ام می‌اندازد. سرش را کمی خم می‌کند و می‌گوید: - میشه بیای پایین؟ و تنها به آن چشمان تمناگر خیره می‌مانم. می‌گویم...
-
Alirix به Gemma نوشته در موضوع عالی رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma با Like واکنش نشان داد.
بویش هنوز روی پوست گردنم نشسته. گرمای دستانش انگار در استخوان‌هایم لانه کرده و هر بار که نفس می‌کشم، طعم همان لحظه در دهانم می‌چرخد. حتی...
-
Alirix به Gemma نوشته در موضوع عالی رمان گورستان پیوندها (جلد دوم دلیما) | Gemma با Like واکنش نشان داد.
دستانم خشک شده‌اند؛ مثل دو تکه چوب، هیچ فرمانی از مغزم نمی‌گیرند. او مرا به نرمی در آغو*ش گرفته، گویی جسمی شکننده‌ام که با یک فشار ترک...