تازه چه خبر

انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

با خواندن و نوشتن رشد کنید,به آینده متفاوتی فکر کنید که بیشتر از حالا با خواندن و نوشتن می‌گذرد.در کوچه پس کوچه‌های هفت شهر نوشتن با کافه نویسندگان باشید

دفتر تمرین دفتر تمرین نویسندگی | HILDA کاربر انجمن کافه نویسندگان

  • شروع کننده موضوع TELMA
  • تاریخ شروع
  • بازدیدها 476
  • پاسخ ها 15
وضعیت
موضوع بسته شده است.
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jun
9,056
24,696
238
وضعیت پروفایل
مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک 🎨
71359_74bf9abbf25683d1776f1c187cd86433.png


بسم الرحمن

نویسنده‌ی محترم @HILDA
در این تاپیک،
تمرینات محول شده از سمت کارگاه آموزش نویسندگی را قرار دهید.
امید است که روند کار مورد رضایت شما قرار گیرد.
? از ارسالِ پست اسپم خودداری نمایید.

با تشکر
|مدیریت بخش کتاب|​
 
آخرین ویرایش:
سرپرست بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jul
3,528
676
158
"به نام او"
^تمرین 1^
پاهای لاغرش را تکیه بر هم قرار داده بود و جوری قهقهه‌های از ته دل بر مخاطب هدیه می‌داد که انگار تنها دلخوشی‌اش، وصل به تک به تک کلماتی است که واج به واج‌اش،‌ نشانی است از اعتماد به نفس کاذب او است!
لباس‌های اسپرت به رنگ خاکستری که بر تن کرده بود،‌ هم‌خوانی بر موهای لخت قهوه‌ای و چشمان قهوه‌ای سوخته‌اش ایجاب نمی‌کرد و ندانستم باید خوشحال باشم از آن که استایلش مزخرف است یا خیر؟!
جوش کوچک و قرمزی که در کنار پیشانی‌اش جای خوش کرده بود، نشانی بی‌بدیل با خال بر زیر چشمان و گونه‌اش داشت و کاش می‌شد در هنگام خندیدن،‌ کم با آن چال‌های گونه‌اش فخر برای مخاطب بفروشد!
کمی جا به جا شد و یقیه‌ی تی‌شرت سیاه رنگش را به عادت همیشگی،‌ از دو طرف با دستانش صاف کرد و او می‌دانست که لباسش از شدت صافی برق می‌زند یا خیر؟
شلوار لی مشکی و کفش آدیداس قرمز رنگش،‌ می‌توان گفت پارادوکسی زیبا را ایجاب کرد و من باز به تیپ ساده‌ام احساس بدی پیدا کردم.
آن چین‌خوردگی حاصل از خنده‌‌‌اش،‌ هیچ با گریه‌های ظاهرسازی که باعث چین در پیشانی و گوشه‌ی چشمان باریکش می‌شد،‌ نداشت. نوک بینی‌‌‌ قلمی‌اش کمی کبود بود و نشان از دعوای همیشگی با خواهرک کوچکترش را می‌داد.‌
و من امشب عجیب در تفکراتم،‌ به او راه داده‌ام!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jun
9,056
24,696
238
وضعیت پروفایل
مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک 🎨
"به نام او"
^تمرین 1^
پاهای لاغرش را تکیه بر هم قرار داده بود و جوری قهقهه‌های از ته دل بر مخاطب هدیه می‌داد که انگار تنها دلخوشی‌اش، وصل به تک به تک کلماتی است که واج به واج‌اش،‌ نشانی است از اعتماد به نفس کاذب او است!
لباس‌های اسپرت به رنگ خاکستری که بر تن کرده بود،‌ هم‌خوانی بر موهای لخت قهوه‌ای و چشمان قهوه‌ای سوخته‌اش ایجاب نمی‌کرد و ندانستم باید خوشحال باشم از آن که استایلش مزخرف است یا خیر؟!
جوش کوچک و قرمزی که در کنار پیشانی‌اش جای خوش کرده بود، نشانی بی‌بدیل با خال بر زیر چشمان و گونه‌اش داشت و کاش می‌شد در هنگام خندیدن،‌ کم با آن چال‌های گونه‌اش فخر برای مخاطب بفروشد!
کمی جا به جا شد و یقیه‌ی تی‌شرت سیاه رنگش را به عادت همیشگی،‌ از دو طرف با دستانش صاف کرد و او می‌دانست که لباسش از شدت صافی برق می‌زند یا خیر؟
شلوار لی مشکی و کفش آدیداس قرمز رنگش،‌ می‌توان گفت پارادوکسی زیبا را ایجاب کرد و من باز به تیپ ساده‌ام احساس بدی پیدا کردم.
آن چین‌خوردگی حاصل از خنده‌‌‌اش،‌ هیچ با گریه‌های ظاهرسازی که باعث چین در پیشانی و گوشه‌ی چشمان باریکش می‌شد،‌ نداشت. نوک بینی‌‌‌ قلمی‌اش کمی کبود بود و نشان از دعوای همیشگی با خواهرک کوچکترش را می‌داد.‌
و من امشب عجیب در تفکراتم،‌ به او راه داده‌ام!
خب سلام عزیزدلم ممنون اینکه اول از هپه تمرینات رو انجام دادی
توصیف عینی یعنی خیلی واضح و شبیه به گزارش
حالا من مشکلات رو پایین میگم
"به نام او"
^تمرین 1^
پاهای لاغرش را تکیه بر هم قرار داده بود و جوری
از کلمه جوری نباید استفاده کرد
چون انگار خودت رو داخل این توصیف دخیل کردی
باید وحود یه توصیف‌گر توی توصیفات عینی به کمترین حد امکان برسه
قهقهه‌های از ته دل بر مخاطب هدیه می‌داد
گفتم یه فیگور گرفته و ثابته پس نباید بخنده?
با کلمه انگار هم خودت رو دخیل کردی
باید شک و شبه رو از بین ببری
تنها دلخوشی‌اش، وصل به تک به تک کلماتی است که واج به واج‌اش،‌ نشانی است از اعتماد به نفس کاذب او است!
لباس‌های اسپرت به رنگ خاکستری که بر تن کرده بود،‌ هم‌خوانی بر موهای لخت قهوه‌ای و چشمان قهوه‌ای سوخته‌اش ایجاب نمی‌کرد و ندانستم باید خوشحال باشم از آن که استایلش مزخرف است یا خیر؟!
جوش کوچک و قرمزی که در کنار پیشانی‌اش جای خوش کرده بود، نشانی
نشان هم همینطور
بی‌بدیل با خال بر زیر چشمان و گونه‌اش داشت و کاش می‌شد در هنگام خندیدن،‌ کم با آن چال‌های گونه‌اش فخر برای مخاطب بفروشد!
کمی جا به جا شد
تکون نخوره
و یقیه‌ی تی‌شرت سیاه رنگش را به عادت همیشگی،‌ از دو طرف با دستانش صاف کرد و او می‌دانست که لباسش از شدت صافی برق می‌زند یا خیر؟
اینجام بازم نباید تکون بخوره نباید خودتو دخیل کنی
شلوار لی مشکی و کفش آدیداس قرمز رنگش،‌ می‌توان گفت پارادوکسی زیبا را ایجاب کرد و من باز به تیپ ساده‌ام احساس بدی پیدا کردم.
اینجام ک با فعل و احساس خودت رو دخیل کردی?
آن چین‌خوردگی حاصل از خنده‌‌‌اش،‌ هیچ با گریه‌های ظاهرسازی که باعث چین در پیشانی و گوشه‌ی چشمان باریکش می‌شد،‌ نداشت. نوک بینی‌‌‌ قلمی‌اش کمی کبود بود و نشان از دعوای همیشگی با خواهرک کوچکترش را می‌داد.‌
و من امشب عجیب در تفکراتم،‌ به او راه داده‌ام!
تو توصیفات اکسپرسیونیستی عالی میتونی داشته باشی ولی توصیفات عینی رو باید تمرین کنی تا دخیل بودن خودت رو به کمترین حد امکان برسونی خب؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jul
3,528
676
158
خب سلام عزیزدلم ممنون اینکه اول از هپه تمرینات رو انجام دادی
توصیف عینی یعنی خیلی واضح و شبیه به گزارش
حالا من مشکلات رو پایین میگم

از کلمه جوری نباید استفاده کرد
چون انگار خودت رو داخل این توصیف دخیل کردی
باید وحود یه توصیف‌گر توی توصیفات عینی به کمترین حد امکان برسه

گفتم یه فیگور گرفته و ثابته پس نباید بخنده?

با کلمه انگار هم خودت رو دخیل کردی
باید شک و شبه رو از بین ببری

نشان هم همینطور

تکون نخوره

اینجام بازم نباید تکون بخوره نباید خودتو دخیل کنی

اینجام ک با فعل و احساس خودت رو دخیل کردی?

تو توصیفات اکسپرسیونیستی عالی میتونی داشته باشی ولی توصیفات عینی رو باید تمرین کنی تا دخیل بودن خودت رو به کمترین حد امکان برسونی خب؟
صحیح.. متشکرم...
آخه با خودم گفتم اگر عینی بگم خیلی شبیه گزارش میشه،‌ سعی کردم با تلفیقی از نظرم توی اون لحظه به متن روح بدم.؛)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jun
9,056
24,696
238
وضعیت پروفایل
مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک 🎨
صحیح.. متشکرم...
آخه با خودم گفتم اگر عینی بگم خیلی شبیه گزارش میشه،‌ سعی کردم با تلفیقی از نظرم توی اون لحظه به متن روح بدم.؛)
توصیفاتت عالی بودها
هیچ عیبی درش نبود ولی برای عینی باید جوری نوشت که خودت داخلش دخیل نباشی خودت و ذهنت بهش اصالت نده
گزارش مانند میشه درواقع، نه داستان مانند یا اکسپرسیونیستی
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jul
3,528
676
158
توصیفاتت عالی بودها
هیچ عیبی درش نبود ولی برای عینی باید جوری نوشت که خودت داخلش دخیل نباشی خودت و ذهنت بهش اصالت نده
گزارش مانند میشه درواقع، نه داستان مانند یا اکسپرسیونیستی
که این طور... یعنی یک ‌‌جورهایی سوم شخص؟
می‌خواید دوباره متن رو دقیق ویرایش کنم؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jun
9,056
24,696
238
وضعیت پروفایل
مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک 🎨
که این طور... یعنی یک ‌‌جورهایی سوم شخص؟
می‌خواید دوباره متن رو دقیق ویرایش کنم؟
اره عزیزم
مثلا:
دورتا دور دیوار پر از جانورهای کوچک و بزرگ بود که توی می‌لولیدند و مدام به اینور و اونور میرفتند.
---
هرطور صلاحته همین هم که انجام دادی و اهمیت دادی خیلی خوب بود?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jul
3,528
676
158
اره عزیزم
مثلا:
دورتا دور دیوار پر از جانورهای کوچک و بزرگ بود که توی می‌لولیدند و مدام به اینور و اونور میرفتند.
---
هرطور صلاحته همین هم که انجام دادی و اهمیت دادی خیلی خوب بود?
صحیح... مرسی بانو.??
نه مشکلی ندارم.؛)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
سرپرست بازنشسته
مدیر بازنشسته
Jul
3,528
676
158
^تمرین 1^
•^ویرایش^•

پاهای لاغرش را تکیه بر هم قرار داده و ایستاده بود.‌ چشمان قهوه‌ای سوخته‌اش خیره‌ی تابلوی کلاس بود.‌ موهای قهوه‌ای سوخته‌اش را بر زیر مقنعه به زور جای داده بود،‌‌ ولیک موهای لختش پیشانی‌ بلندش را پوشانده بود.‌ تارهای بلند موهای قهوه‌ای فامش،‌ جوش قرمز رنگ کوچک کنار پیشانی‌اش را نیز پوشانده بود.‌
بینی‌ قلمی‌اش کمی کبود بود و از دعوا با خواهرک کوچکترش خبر می‌داد و گونه‌های تپل و کک و مک‌های ریز اطراف آن،‌ ل*ب‌های نازک صورتی‌اش را بی‌حالت جلوه می‌کرد.
گونه‌هایش در هجم عظیمی از تپلی غرق بودند و چال گونه‌اش را نمایان نمی‌ساختند، زیرا که لبخند بر ل*ب نداشت.‌
مانتوری قهوه‌ای رنگ پر رنگ،‌ به همراه شلوار به نسبت چسبان قهوه‌ای سوخته تنش بود که هماهنگی خاصی با چشمانش ایجاب می‌کرد.‌
ناخن‌های بلندش در حصار دستانش بود و او همچنان به درب کلاس خیره بود.‌
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
مدیر بازنشسته
Jun
9,056
24,696
238
وضعیت پروفایل
مَن؛ نقآشِ بومِ کوچَک 🎨
^تمرین 1^
•^ویرایش^•

پاهای لاغرش را تکیه بر هم قرار داده و ایستاده بود.‌ چشمان قهوه‌ای سوخته‌اش خیره‌ی تابلوی کلاس بود.‌ موهای قهوه‌ای سوخته‌اش را بر زیر مقنعه به زور جای داده بود،‌‌ ولیک موهای لختش پیشانی‌ بلندش را پوشانده بود.‌ تارهای بلند موهای قهوه‌ای فامش،‌ جوش قرمز رنگ کوچک کنار پیشانی‌اش را نیز پوشانده بود.‌
بینی‌ قلمی‌اش کمی کبود بود و از دعوا با خواهرک کوچکترش خبر می‌داد و گونه‌های تپل و کک و مک‌های ریز اطراف آن،‌ ل*ب‌های نازک صورتی‌اش را بی‌حالت جلوه می‌کرد.
گونه‌هایش در هجم عظیمی از تپلی غرق بودند و چال گونه‌اش را نمایان نمی‌ساختند، زیرا که لبخند بر ل*ب نداشت.‌
مانتوری قهوه‌ای رنگ پر رنگ،‌ به همراه شلوار به نسبت چسبان قهوه‌ای سوخته تنش بود که هماهنگی خاصی با چشمانش ایجاب می‌کرد.‌
ناخن‌های بلندش در حصار دستانش بود و او همچنان به درب کلاس خیره بود.‌
بازم سلام قشنگم
خوشحالم میکنی ک انقد به تمرینات اهمیت میدی
بریم توضیح بعدی
^تمرین 1^
•^ویرایش^•

پاهای لاغرش را تکیه بر هم قرار داده و ایستاده بود.‌ چشمان قهوه‌ای سوخته‌اش
قهوه ای سوخته از نظر من یه جوره و از نظر تو یه جور دیگه پس این عینی و مستقیم نمیشه
تنا گفتن قهوه ای هم کفایت میکنه
خیره‌ی تابلوی کلاس بود.‌ موهای قهوه‌ای سوخته‌اش را بر زیر مقنعه به زور
به زور جا دادن ک ما متوجه نمیشیم
جای داده بود،‌‌ ولیک موهای لختش پیشانی‌ بلندش را پوشانده بود.‌ تارهای بلند موهای قهوه‌ای فامش،‌ جوش قرمز رنگ کوچک کنار پیشانی‌اش را نیز پوشانده بود.‌
بینی‌ قلمی‌اش کمی کبود
بود و از دعوا با خواهرک کوچکترش خبر می‌داد
اینجا خبر دادن هم مشکله چون نمیدونیم اصن کیه و خواهر داره
برای یکی توصیف میکنیم و مینویسیم ک اطلاعی از طرف نداره
و گونه‌های تپل و کک و مک‌های ریز اطراف آن،‌ ل*ب‌های نازک صورتی‌اش را بی‌حالت جلوه می‌کرد.
جلوه میداد بهتره
گونه‌هایش در هجم عظیمی از تپلی غرق بودند و چال گونه‌اش را نمایان نمی‌ساختند، زیرا
زیرا رو حذف کن
برای توصیف عینی هرچی جملات کوتاه تر باشه مخاطب بهتر میتونه درک کنه و تو ذهنش شکل بسازه البته این نظر منه
که لبخند بر ل*ب نداشت.‌
مانتوری قهوه‌ای رنگ پر رنگ
،‌ به همراه شلوار به نسبت چسبان قهوه‌ای سوخته تنش بود که هماهنگی خاصی با چشمانش ایجاب می‌کرد.‌

ناخن‌های بلندش در حصار دستانش بود و او
او رو حذف کن
همچنان به درب کلاس خیره بود.‌
عالی و زیبا?
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Who has read this thread (Total: 0) View details

بالا