تازه چه خبر

خوش آمدید به انجمن رمان نویسی کافه نویسندگان

برای دسترسی به تمام امکانات انجمن و مشاهده تمامی رمان ها ثبت نام کنید

ثبت نام!

مِلـودی،

کاربر انجمن
کاربر انجمن
عضویت
6/7/22
ارسال ها
547
امتیاز واکنش
2,004
امتیاز
103
سن
17
محل سکونت
خیال دور_The MoOn PlAnEt
مزخرف! آدم حرومزاده ادمیه که کمک میکنی بلند شه وقتی بلند شد میره و پشت سرشو نگاه نمیکنه! هیچوقت اینقد نمیخواستم یه نفر بدجور زمین بخوره، بدجور...
دیگه من نگم مشخصه که عصبیم؟!
 

83niyaz

کاربر انجمن
کاربر انجمن
عضویت
22/1/24
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
166
امتیاز
33
دیگه حتی ازت متنفرم نیستم
فقط دیگه هیچ حسی بهت ندارم
کی به دخترش همچین کلمه ایی رو نسبت میده دیگه طاقت ندارم
خیلی قلبم شکست خیلی درسته عادت کردم
همیشه اون کلمه رو میشنوم ولی هیچ وقت عادی نمیشه عین یک زخم کاری میمونه
من به اندازه کافی ضعیف هستم تو یکی بدترش نکن
محبت های نکردت رو عین خار تو قلبم فرو نکن:)
 

ساعت دار

سرپرست بخش ادبیات + مدیر تالار نقد و کافه ژورنال
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
مدیر رسـمی تالار
نویسنده رسمی
کاریکلماتوریست‌
شاعر انجمن
مدرس انجمن
سـر‌دبیر انجمن
تیم تگ
منتقد انجمن
مشاور انجمن
ژورنالیست انجمن
گوینده انجمن
مقام‌دار آزمایشی
برترین‌ مقام‌دار سال
عضویت
7/4/21
ارسال ها
1,669
امتیاز واکنش
7,430
امتیاز
148
سن
14
مثل دیوونه‌ها و کاملا بی‌هدف ژاکتمو کشیدم سرم پریوش جلال همتی رو گذاشتم دارم جلوی آینه قر میدم و با خجستگی و خل بودن خاصی داد میزنم مهیننن تاججج/:
 

Kiana Mahmoodinia

مترجم انجمن
مترجم انجمن
عضویت
7/2/22
ارسال ها
92
امتیاز واکنش
447
امتیاز
83
محل سکونت
Library :)
احساسم مثل وقتیه که دوستت رو موج با خودش ببره و تو سعی کنی ثابت کنی تقصیر عروس دریایی ایروکانجی بوده...
مثل وقتیه که پدرخوانده‌ت جلوی چشم خودش به دست یه آشنا از بین بره و نتونی برای بار آخر حتی بغلش کنی...
مثل وقتی که میخواستی احساساتت رو خاموش کنی و مدتی دور بندازی و حتی برای چیزی غصه نخوری ولی نمیشه...
مثل وقتی که دوست خیالی پشمالوی بزرگت رو برای همیشه بین صفحات دفترخاطراتت گم بکنی...
و بخوای گریه کنی اما چشمات اجازه ندن...
احساسات... چیزای عجیبی‌ان
توضیحشون... سخته!
 

بـرکـه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
عضویت
4/1/22
ارسال ها
3,133
امتیاز واکنش
3,228
امتیاز
158
من تمام این مدت نیاز داشتم توضیح بشنوم برای آرامش خاطرم برای این افکاری که بارها و بارها ذهنمو مشغول می‌کنه و یهو فلجم می‌کنه برای هر چه اتفاق افتاد ولی بی رحمانه تو چه کنم ترین شرایط ممکن منگنه م کردن و به هر راه در رویی فکر کردم دیدم بن بسته ... به خاطر تمام توضیحاتی که باید می‌شنیدم و نشنیدم عصبانی ام و خشمگین و هرگز نمی تونم فراموش کنم که تو این شرایط بد همزمان باید می جنگیدم هم برای زندگی هم برای پاک کردن خیلی چیز ها و وانمود به خیلی چیزها‌... برا همینه نمی تونم هیچ چیز رو ببخشم ...
 

بـرکـه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
عضویت
4/1/22
ارسال ها
3,133
امتیاز واکنش
3,228
امتیاز
158
دیگه نمیکشم دارم به سختی و لنگان لنگان ادامه میدم که برسم به ته این خط و این بار رو از رو دوشم بردارم پوف
 

83niyaz

کاربر انجمن
کاربر انجمن
عضویت
22/1/24
ارسال ها
85
امتیاز واکنش
166
امتیاز
33
تو خر*اب کردن روزهام استادم
استاااااددد
سرم داره میترکه
روزهام تکرارین
شب ها هم خواب هام تکرارین
ترس از نشدن ترس از تلف کردن عمر
فکر وخیال های بیخودی
میگم مگه فایده هم داره این همه فکر کردن
چرا عملیش نمیکنی
چون فکرمیکنی وقت زیاده
وبعلاوه گشنمه زیادی اما از همه ی غذاها نفرت دارم پوف دانلود یه چی خوشمزهههه
 

بـرکـه

کاربر انجمن
کاربر انجمن
عضویت
4/1/22
ارسال ها
3,133
امتیاز واکنش
3,228
امتیاز
158
تو این سال ها حداقل چهار بار آزمون استخدامی اومده و همه واکنش های من در این سال ها یکسان بوده بی پولی کشیدم بدبختی کشیدم همه چیز از دست دادم ولی انتخابم این سبک زندگی کارمندی نبوده و نخواهد بود ... چرا به علایقم احترام نمیذارن ... من هزینه نرفتن تو شغلی که دوس ندارم رو به شدت دادم آیا واقعا کافی نیست که به زور قهوه و ویتامین و صد قرص و زهرمار سرپام
+
نمیکشم دیگه حتی یه روز حتی یه ثانیه از این اجبار بیزارم...
 
بالا