۲۱شهریور۱۴۰۴

  • بازدیدها: 25
بی‌وفایی شهرت...

یکی از چیزهایی که آدم را معتاد خودش می‌کند و بعد هم، می‌گذارد و می‌رود، شهرت است... .
همیشه از داشتن شهرت می‌ترسیدم. هرچند که می‌طلبد و اگر درونمایه‌اش را هم داشته باشی، خیلی زود هم معروف و شهره‌ی شهر می‌شوی.
اما مگر این بی‌پیر وفا دارد؟!
خیر؛ با همان سرعتی که آمده بود رخت سفر بسته و می‌رود. حالا هی آدم برای نگه داشتنش دست و پا بزند و جامه بدَرد.
تنها چیزی که آدم در این چرخه‌ی پوچ به‌دست می‌آورد: تبدیل شدن زندگی‌اش به یک نمایش بی‌مخاطب است. پرده‌ی سنگین و قرمزرنگ شهرت که کنار می‌رود، صحنه خالی و تنها بازتاب صدای خودش در سکوت می‌پیچد.
آدم‌های بسیاری بودند و هستند که شهرت پیرشان کرده و شاید گمان ببرند که دیگر کسی آن‌ها را نمی‌بیند.
اما تنها چیزی که حقیقت دارد، بی‌وفایی شهرت است.


عقب
بالا پایین