جاودانگی در آخرین لحظه…
همهی آدمهای بزرگ، روزی با «آخرین»شان شناخته شدند؛ آخرین شعر، آخرین نغمه، آخرین رمان یا آخرین تابلو.
انگار زندگی هر کسی نقطهای دارد که در آن میدرخشد، و بعد آرام عقب مینشیند، تا جا برای ماندگاریِ همان لحظه باز شود.
گاهی فکر میکنم: پیش از مرگ، سهم من چه خواهد بود؟
چه ردِ درخشانی بر این خاک میگذارم؟
شاید شاهکار من نه شعری باشد و نه ترانهای،
بلکه لحظهای کوتاه، نگاهی صادق یا واژهای ساده که قلبی را نجات دهد.
زندگی آدمی پر است از آخرینها؛
اما شاید مهمتر از همه، آن آخرینیست
که ما را جاودانه میکند.
همهی آدمهای بزرگ، روزی با «آخرین»شان شناخته شدند؛ آخرین شعر، آخرین نغمه، آخرین رمان یا آخرین تابلو.
انگار زندگی هر کسی نقطهای دارد که در آن میدرخشد، و بعد آرام عقب مینشیند، تا جا برای ماندگاریِ همان لحظه باز شود.
گاهی فکر میکنم: پیش از مرگ، سهم من چه خواهد بود؟
چه ردِ درخشانی بر این خاک میگذارم؟
شاید شاهکار من نه شعری باشد و نه ترانهای،
بلکه لحظهای کوتاه، نگاهی صادق یا واژهای ساده که قلبی را نجات دهد.
زندگی آدمی پر است از آخرینها؛
اما شاید مهمتر از همه، آن آخرینیست
که ما را جاودانه میکند.