مامانم وقتی کوچیک بودم بهم میگفت ملی، وقتی در یه خونهای بازه نباید توی حیاطشونو نگاه کنی، پرسیدم چرا؟!
یادم نمیاد که چه مثالی زد ولی…
همیشه فکر میکنم که سر یه آدم رو توی خونههای با در باز بردین و حیاطشون پراز خونه و اگه بهش نگاه کنم منم میکشن تو و سرم و میبرن.
البته این چیزی نبود که واقعاً الان میخواستم بگم. همیشه خودم و توی موضوعاتی دخالت دادم که عملاً به من ربطی نداشته و شاید آخرش فقط خودم و تو هچل انداختم.
مثلا پادرمیونی برای دوستت که به رابطهاش برگرده و یا جواب دادن به کامنتی که احتمالا هیچ ربطی به تو نداشته.
کلا انگار یاد نگرفتم اینم همون در باز خونهای که نباید بهش سرک بکشم.
یادم نمیاد که چه مثالی زد ولی…
همیشه فکر میکنم که سر یه آدم رو توی خونههای با در باز بردین و حیاطشون پراز خونه و اگه بهش نگاه کنم منم میکشن تو و سرم و میبرن.
البته این چیزی نبود که واقعاً الان میخواستم بگم. همیشه خودم و توی موضوعاتی دخالت دادم که عملاً به من ربطی نداشته و شاید آخرش فقط خودم و تو هچل انداختم.
مثلا پادرمیونی برای دوستت که به رابطهاش برگرده و یا جواب دادن به کامنتی که احتمالا هیچ ربطی به تو نداشته.
کلا انگار یاد نگرفتم اینم همون در باز خونهای که نباید بهش سرک بکشم.