آخرین محتوا توسط Leila Moradii

  1. Leila Moradii

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: Azaliya

    سلام گلی ۴ پارت ارسال شد. https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-364262
  2. Leila Moradii

    درحال پیشرفت [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    مثل بچه‌های تخس و زبان‌ نفهم یک گوشش در بود و آن یکی دروازه! - برام مهم نیست، مگه اون به فکرم بود که من به فکرش باشم؟ چطور تونست ماهی؟ چطور با دلم بازی کرد؟ صدای ریز گریه‌اش از پشت گوشی شنیده شد. پوفی کشید و دست بر پیشانی‌اش گرفت. - آخه قربونت برم، خواهر گلم، این‌ جوری که خودت رو از بین می‌بری...
  3. Leila Moradii

    درحال پیشرفت [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    این همه حق‌ به‌ جانب بودنش، کفرش را در می‌آورد. دستانش را روی میز قفل کرد و یک‌راست سر اصل مطلب رفت: - سرمه کیه؟ شنیدن این اسم، رنگ از رخش پراند. فضای زیبا و پر از آرامش کافه، مثل دوزخ سیاهی بود که هر آن احتمال داشت او را خاکستر کند. انگشتانش تحمل وزن آن جسم کوچک و باریک کاغذی را نداشتند. جواب...
  4. Leila Moradii

    درحال پیشرفت [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    آوای گوش‌نواز و ملایم عارف، از سیستم پخش میشد و فضا را دلنشین‌تر جلوه می‌داد. جوانک لاغری که موهایش را دم‌ اسبی بسته‌ بود، با لباس مخصوص پیشخدمت‌ها سفارش‌ها را برایشان آورد. ماه‌بانو از پنجره‌ی گنبدی‌ شکل، محو تماشای فضای سرسبز و پر از دار و درخت بیرونی شد. با اینکه نزدیک مطبشان قرار داشت، اما...
  5. Leila Moradii

    درحال پیشرفت [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    دخترک ترسو و ساده‌ای که ندانسته با زندگی خودش بازی کرد. آدمی که بخواهد وارد زندگی مشترک شود، نباید با یک شک و تهمتی که از روی فشار طرف مقابل باشد همه‌ چیز را دور بیندازد و از سر لجبازی بچگانه، لگد به بختش بزند. امیرعلی هم همین‌ طور، او هم کم سهل‌انگاری نکرد و هر دو در آتش ندانم‌کاری خودشان...
  6. Leila Moradii

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: Azaliya

    دو پارت ارسال شد گلی https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-363438 چک نمی‌کنی عزیزم؟
  7. Leila Moradii

    درحال پیشرفت [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    از آغوشش بیرون آمد و موهای نامرتب و چسبیده به پیشانی‌اش را کنار زد.‌ هق‌هق راه تنفسش را بست و سکسکه گریبان‌گیرش شد. ماه‌بانو عجولانه به آشپزخانه شتافت و برایش لیوان آب‌ قندی درست کرد. وقتی که به نزدش بازگشت، هنوز بی‌صدا می‌گریست. یک نگاه به شومیز چروکش انداخت، همانی که زن‌دایی‌اش برایش از مشهد...
  8. Leila Moradii

    درحال پیشرفت [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    از بوی تند عرق، بینی‌اش چین افتاد. با اسپری بلوبری‌اش دوش گرفت و تاپ و شلوارک نخی پوشید که رویش گل‌های ریز آب‌رنگی به چشم می‌خورد. وقتی که از راهرو گذشت، با دیدن حال و روز حنانه، متعجب در آستانه‌ی سالن ایستاد. چشمان سرخ و متورم و نوک بینی قرمز شده‌اش که مدام آن را بالا می‌کشید دلشوره به قلبش...
  9. Leila Moradii

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: Azaliya

    دو پارت فرستاده شد خوشگلم https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-362109
  10. Leila Moradii

    درحال پیشرفت [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    *** از اتومبیلش پیاده شد و درب‌ها را قفل کرد. با گرفتن وام و فروختن طلاهایش توانست یک پراید هاچبک بخرد، برایش باارزش بود. با باز کردن مطب، کم‌کم سر و کله‌ی بیمارها هم پیدا شد. خیالش سمت روزهای تیره و تار گذشته چرخید. بعد از آن روز، نفهمید چه شد که حسام ناگهان از او فاصله گرفت و در قالب سنگی‌اش...
  11. Leila Moradii

    درحال پیشرفت [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    در این وضعیت نمی‌دانست بخندد یا عصبی شود. یاسر مثل آقا بزرگ‌ها، تنها راه نجات را زن دادن می‌دید و عصا را تا آخر درون پهلویش فرو کرده‌ بود. همان یک‌ باری که با دختر خاله‌ی گرام نامزدش دیدار کرده‌ بود برای هفت‌ پشتش بس بود. دخترک شر! لیوان شربت را روی پیراهنش خالی کرد و بعد از کلی بد و بیراه، او...
  12. Leila Moradii

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: Azaliya

    ۴ پارت ارسال شد گلی در مجموع ۷ https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-361986
  13. Leila Moradii

    درحال پیشرفت [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    زبان در دهان امیرعلی تکان نمی‌خورد. یعنی هنوز هم چنین رسم و رسومات مسخره و قاجاری وجود داشت؟ هیچ در عقلش نمی‌گنجید. در این مدت اقامتش در روستا، کم به موردهای عجیب و غریب برنخورده‌ بود؛ اما این یکی فرای تصوراتش بود. - خواهرت خبر داره؟ سرش را میان دستانش گرفت. - اون همیشه غصه‌هاش رو پنهون می‌کنه،...
  14. Leila Moradii

    درحال پیشرفت [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    شکش وقتی بیشتر شد که از جواب دادن به سوال امتناع کرد و سرگردان دست به ریش‌های تازه جوانه زده‌ی صورتش کشید. - چیزی نیست قربان! امیرعلی حرفش را باور نکرد. دیروقت بود، اما خواب به چشمانش نمی‌آمد. از پشت میزش برخاست و به سمتش قدم برداشت. جیرجیرک‌ها جایی در گوشه‌های سقف، با نوای آزاردهنده‌شان پیوسته...
  15. Leila Moradii

    درحال پیشرفت [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    سربازی به سویش شتافت و یاسر به‌ جایش، روی سکو ایستاد و با دشمن به تقابل پرداخت. - شما از این‌ جا برین قربان. نگاهش سمت مرد اجنبی چرخید که سعی داشت از دیوار پشتی وارد پاسگاه شود. چون عقابی که می‌خواهد طعمه‌اش را شکار کند، جلدی روی پاهایش ایستاد. سرباز با اضطراب خیره‌اش بود، محکم پسش زد. - بیکار...
عقب
بالا پایین