آخرین محتوا توسط لیلا مرادی

  1. لیلا مرادی

    نویسندگان [ مسیر پله به پله‌ی پیشرفت یک نویسنده ]

    توضیحات مفید و آموزنده بودن خداقوت
  2. لیلا مرادی

    اطلاعیه درخواست تگ انحصاری برای رمان | تالار رمان

    سلام بر شما درخواست بازبینی تگ برای رمان زخمه‌ی خلقان https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/
  3. لیلا مرادی

    دنباله دار رو مخ ترین رفتار مجازی؟

    بزرگ‌نمایی از زندگیشون وقتی ازدواج می‌کنن فرت و فرت عکس از خودشون می‌ذارن و جملات عاشقانه‌ی مصنوعی🤧 وقتی از اکسپلور کلیپ می‌فرستن، از این‌ها که قبلاً صبح توی کانال خانوادگی باهاش روبه‌رو می‌شدیم😂
  4. لیلا مرادی

    دنباله دار شیرینی مورد علاقت چیه؟

    نون‌خامه‌ای، شیرینی نارگیلی و بهشتی
  5. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: Azaliya

    ۴ پارت https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-370833
  6. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    دیدن سر و ظاهر آشفته‌ی دختر پیش رویش هیچ شباهتی به ترگلی که چهار ماه پیش دیده‌ بود نداشت و باید هم کنجکاو میشد. خون‌مردگی جزئی پای چشم سمت چپش چنبره زده‌ بود و زخمی به اندازه‌ی نخود بالای لبش قرار داشت که در آن شب تصادف، از فرط دستپاچگی ندیده‌ بود. آب‌میوه را به سمتش گرفت که ممانعت کرد و سر عقب...
  7. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    *** گریه‌ی نوزاد در گوش‌هایش زنگ می‌زد. پابرهنه در میان خار و خاشاک به دنبال آن آوای آشنا می‌دوید. پاهایش به نبض افتاده‌ بودند، ضربان تند قلبش بی‌محابا در سرش می‌‌کوبید. هر چه که پیش می‌رفت، صدا دور و دورتر میشد. دست به سمت دهانش برد، به خودش فشار آورد، ولی چیزی جز جیغ‌های خاموش نصیبش نشد. کمی...
  8. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    آن هنگام به این فکر نمی‌کرد که ترگل چرا در هیرمند و این موقع شب تنها پرسه میزد، فقط امیدوار بود اتفاق بدی برایش نیفتد. وقتی که به بیمارستان رسید، دید که دارند از آمبولانس خارجش می‌کنند. مثل تیری از کمان رها شده به آن‌ سو شتافت، همراه با برانکارد پله‌های عریض و انگشت شمار بیمارستان را طی کرد. با...
  9. لیلا مرادی

    پایه [رمان زخمه‌ی خُلقان] اثر «لیلا مرادی کاربر انجمن کافه نویسندگان»

    پاهایش خشک شدند. از چه کسی صحبت می‌کرد؟ مگر غیر از او هم فرد دیگری در سانحه وجود داشت؟! دستش را به بدنه‌ی داغ اتومبیل گرفت. نگاهش به نیسان کنار جدولی افتاد که از کاپوتش دود برمی‌خاست. رنگش عین گچ دیوار شد. بی‌توجه به خونریزی بینی‌اش دستان مرد را پس زد و «یا خدا گویان» خود را به آن نقطه رساند...
  10. لیلا مرادی

    نظارت همراه رمان زخمه‌ی خلقان | ناظر: Azaliya

    سلام گلم خسته نباشی ۴ پارت ارسال شد. https://forum.cafewriters.xyz/threads/39670/post-370641
عقب
بالا پایین