همانطور که گوشی را مابین شانه و گوشش نگه داشته، با کلید در را باز کرد.
- سلام به درنایی که چند سال یه بار توی آسمونمون پر میزنه!
چشمانش را در حدقه گرداند و قبل از آنکه جواب گلهاش را بدهد خطاب به دایان که جلوجلو میرفت، گفت:
- شازده موزاییک پلهی دوم لق میزنه، مواظب باش.
درب زنگ زدهی سفید...
با صدای پاشنهی کفشهایی از باتلاق افکارش خلاص شد و از جایش بلند شد. مقابل پسرکش زانو زد و لبخندی به چشمان گردی که از خودش به ارث برده، زد.
- امروز بهت خوش گذشت شازده؟
پسرک لبانش را برچید و در حالی که سفت آن جسم آبی را در آغو*ش گرفته، آرام جواب داد:
- آقا نهنگه کشیدم!
لبخند به چشمان درنا رسید و...
صدای بوقهای پشت خط در گوشش سوت کشید. بیخیال اتوبوس شد و تاکسیای گرفت و در حالیکه مضطرب پایش را تکان میداد، زیر ل*ب به خودش و زندگی نکبتبارش ناسزا فرستاد.
- آقا میشه تندتر برید؟ خواهش میکنم، عجله دارم.
رانندهی پیر از آینه نگاهی به دخترک که سر و وضع آشفته و داغانی داشت، انداخت و بدخلق جواب...
- من باید دوباره باهاش صحبت کنم.
با مشتی که روی میز چوبی کوبیده شد در جایش تکانی خورد و عنبیههای عسلیاش لغزید.
- تو خیلی غلط میکنی! با خودسریهات نظم بیمارستان رو به هم زدی و فقط دردسر درست میکنی. قبل اینکه پروانه روانشناسیت باطل بشه، به نفعته از اینجا بری.
چشمانش گرد شد و پردهی اشک روی...
دستانش بیهیچ کنترلی میلرزید و رنگش به سفیدی دیوارهای گچی مقابل میزد. اسید معدهاش میجوشید و حالت تهوع امانش را بریده بود. قلبش همچون گنجشکی ترسان میتپید و میخواست تا از جناق سینهاش بیرون بپرد. دستهای یخزدهاش را به گلویش کشید و تصور خفه شدن به جای آن پیرمرد بیچاره، نفسش را گرفت. با صدای...
مقدمه:
در تاریکی محض، مرز مغز و کابوس
جایی که صداها بیاجازه وارد میشوند
و خاطرهها شکل هیولا میگیرند،
من گم شده بودم.
نه اسمی، نه چهرهای،
فقط تودهای از هذیان، زخم و زمزمههای مرگ.
یک دم مسیحایی آن سایهی خاکستری، مجرای نفس کشیدنم را باز کرد و من، غل و زنجیر شده میخواهم در عمیقترین...
عنوان: موهبت جنون
ژانر: روانشناختی، عاشقانه، جنایی
نویسنده: پریا شریفی
خلاصه:
سالها دروغی را که نامش خوشبختی بود زندگی میکرد، اما هیچگاه توقع نداشت دریای طوفان زدهی روزگار تمام آن رویای شیرین را ببلعد و سینهاش را با موج خفقانآور خیانت پر کند. حال با قتل ناگهانی قاتل روحش همه چیز به...