-
-
yeganeh_bayat به موضوع در حال تایپ کتاب ملکه باش| یگانه بیات پاسخ داده‌است.از خودت مطمئن باش. هنگامی که کاری انجام می‌دهید نسبت به خودتان مطمئن باشید و بدانید که آن را به بهترین شکل ممکن انجام می‌دهید اگر در... -
کتاب «ملکه باش» متقاضی: @yeganeh_bayat
-
yeganeh_bayat به موضوع در حال تایپ کتاب ملکه باش| یگانه بیات پاسخ داده‌است.برای هر روزتان برنامه ریزی داشته باشید، ورزش کنید، مراقبه کنید، هر روز سعی کنید بهتر از روز قبل‌تان باشید، کارهای مورد علاقه‌تان را...
-
yeganeh_bayat به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf با
Like واکنش نشان داد.
صدای زنگ تلفن مدام توی راهرو می‌پیچید. پشت در اتاق‌ها صداهای مبهم جلسه، تایپ تند، و گاهی خنده‌های عصبی شنیده میشد. هنوز خوب جا نیفتاده... -
yeganeh_bayat به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf با Like واکنش نشان داد.
با هزار زور از تخت کندم. بدنم سنگین بود و چشم‌هام قرمز، انگار شب تا صبح رو با مشت خورده بودم. دوش آب داغ گرفتم تا شاید لرزش از تنم بره...
-
yeganeh_bayat به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf با Like واکنش نشان داد.
صبح زودِ یه روز پاییزی بود. از اون روزایی که آسمون خاکستریه، هوا سرده، ولی نه از اون سردی‌هایی که میشه با شوفاژ حلش کرد، یه جور سرمای...
-
yeganeh_bayat به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf با Like واکنش نشان داد.
مقدمه: حیات ما به قانون جنگل گره خورده است: «بکش تا نکشی، یا کشته شو و نابودشان کن.» شاید این فقط یک افسانه‌ی تلخ بود، اما این دنیا...
-
yeganeh_bayat به FATEMEH_N نوشته در موضوع در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf با Like واکنش نشان داد.
نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ...
-
yeganeh_bayat به HADIS.HPF نوشته در موضوع در حال تایپ رمان نابود کرد، نابود شد | نویسنده hadis hpf با Like واکنش نشان داد.
نام رمان: نابود کرد، نابود شد سطح اثر: محبوب نویسنده: حدیث پورحسن ژانر: عاشقانه، اجتماعی ناظر: @ماشاگانا رمان نابود کرد نابود شد از...
-
yeganeh_bayat به حدیثه🫧 نوشته در موضوع در حال تایپ داستان کوتاه جنایت در کتابخانه | حدیثه ادهم با Like واکنش نشان داد.
علی با تعجب مرا نگاه می‌کرد. بخاطر سیلی که از من خورده بود، ناراحت بود. با دستش تنم را به عقب هل داد: - چرا میزنی؟ ها! ببین چی میگی؟ چه...
-
yeganeh_bayat به حدیثه🫧 نوشته در موضوع در حال تایپ داستان کوتاه جنایت در کتابخانه | حدیثه ادهم با Like واکنش نشان داد.
آقای احمدی از جایش بلند شد. کت توسیش را در آورد و پشت صندلی‌اش آویزان کرد. با چشم‌های میشی رنگش نگاهی به من انداخت: - توجیه نیست...
-
yeganeh_bayat به حدیثه🫧 نوشته در موضوع در حال تایپ داستان کوتاه جنایت در کتابخانه | حدیثه ادهم با Like واکنش نشان داد.
چشمانم را به زمین دوخته بودم و تمام اتفاقات در آن اتاق برای مرور شد. پرونده‌های بایگانی شده. بچه‌های نخبه. خانواده‌هاشون. آقای احمدی...
-
yeganeh_bayat به حدیثه🫧 نوشته در موضوع در حال تایپ داستان کوتاه جنایت در کتابخانه | حدیثه ادهم با Like واکنش نشان داد.
داخل اتاق معاونت نشسته بودم و بی‌وقفه پایم را تکان می‌دادم. در اتاق باز شد. مردی که آن روز در اتاق دیده بودم همراه با مردی که مرا صدا زد...
-
yeganeh_bayat به حدیثه🫧 نوشته در موضوع در حال تایپ داستان کوتاه جنایت در کتابخانه | حدیثه ادهم با Like واکنش نشان داد.
کیف چرمی قهوه‌ای رنگی روی میز بود. سمت میز رفتم. داشتم به کیف‌های کتاب‌های روی میز نگاه می‌کردم که دستی روی شانه‌ام نشست. صدایی آمد: -...
-
yeganeh_bayat به حدیثه🫧 نوشته در موضوع در حال تایپ داستان کوتاه جنایت در کتابخانه | حدیثه ادهم با Like واکنش نشان داد.
روز بعد ساعت هشت صبح از خانه راه افتادم. استرسی تمام وجودم را فرا گرفته بود. نزدیک ساعت هشت و نیم به کتابخانه رسیدم. نفس عمیقی کشیدم و...
-
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
-
در حال بارگیری…
بازدیدهای نمایه
34
آخرین بازدیدکنندگان
- 34 بازدیدهای نمایه
