شانه از موی کمند تو کمان می گیرد
آینه از ل*ب شوخت هیجان می گیرد
آن قدر دلبر و نازی که دل خسته ی من
از شکوفایی لبخند تو جان می گیرد
آتش بین من و تو به نگاهی بند است
ناز چشمان تو را عشق گران می گیرد
ساده ای و همه ی شهر تو را می خواهد
سادگی تو از این مرد، جهان می گیرد
فصل بین من و تو...