آخرین فعالیت م . صالحی

  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    با صدای آرامش بیدار شد که نزدیکش ایستاده بود و صدایش می‌زد. - پریچهر، پریچهر بیدار شو. نمازت قضا میشه. چشم باز کرد و با چشمان نیمه‌باز...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر در یخچال باز کرد و گفت: چیز مهمی نیست‌. سنگ‌های شالم کشیده شد به گردنم. ابراهیم پشت سرش قرار گرفت و نگاهی به زخم گردنش انداخت...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    جلو آینه کنسول ایستاد و موهایش را شانه زد. موهایش خیلی بلند نبود اما خیلی کوتاه هم نبود. اما وقتی شانه خورد رنگ و حالتش قشنگ شد. به خودش...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    بعد از نوشیدن آب شالی که از ابتدایی مهمانی حسابی کلافه‌اش کرده بود و از روی سرش باز سریده بود، عصبانی خواست از دور گردنش بکشد که...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر چون نزدیک خانه شده بودند باز ساکت شده بود و استرس داشت و ابراهیم چون فکرش درگیر جاسوس پریچهر بود. ساعت از دوازده شب می‌گذشت و...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    دقایقی بعد گوشیش زنگ خورد و ابراهیم جواب تماس مادرش را داد: الو سلام مامان جان. طیبه خانم با گریه گفت: الو ابراهیم، وای خدایا شکرت...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر نفس عمیقی گرفت و گفت: روزی که شروع کردم فکر نمی‌کردم موفق بشم. هیچ‌کس حمایتم نکرد جز بی‌بی‌خانم! - بی‌‌بی‌خانم؟! پریچهر سری...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر کمی فکر کرد و گفت: من فاکتورها رو روزانه ازشون می خواستم به غیر از این اواخر که سرم شلوغ شد و دو سه روز یه بار ازشون می‌گرفتم...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    سکوت پریچهر باعث شد تا ابراهیم حرف بزند و کمی راحت‌تر با او صحبت کند. - میتونم پریچهر صدات کنم؟ پریچهر سری به علامت مثبت تکان داد و...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم باز کنجکاوانه پرسید: پس دلیلش چی بود؟ پریچهر وقتی صحبت می‌کرد از فکر و خیالش دور می‌شد و استرسش کمتر می‌شد از این سوال کمی به...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    زهرا نزدیکش شد در آغوشش گرفت و گفت: می‌ترسی خودت هم بخوره دختر که هول کردی. و از آغوش پریچهر بیرون آمد و با چشمکی آرام گفت: تو از پسش...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    مراسم با صرف شام داشت به پایان می‌رسید برای ابراهیم و پریچهر در همان سالن میز دو نفره شام را چیده بودند در اتاقی خصوصی که از تشریفات...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    عقد که تمام شد. باز با یادآوری زهراخانم حلقه‌ها را به دست هم انداختند و بعد صدای هلهله و موسیقی به یکباره بلند شد. هردو در کنار هم بودند...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    آقا مصطفی برایشان آرزوی خوشبختی و سربلندی کرد و ابراهیم و پریچهر هردو به جایگاه عقد برگشتند. هردو ساکت بودند اما گویا بعد از آن حرفها...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    بعد از این حرفها، باز آقا مصطفی کوتاه صحبت کرد و میثم حرفهای پدرش را بازگو کرد: بابا میگن با پریچهر من خوشبخت می‌شید چون پریچهر زنیه که...
عقب
بالا پایین