آخرین فعالیت م . صالحی

  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    به دفتر که برگشتند، میثم و نیما می‌خواستند بروند، زهرا خانم هم با آنها رفت. پریچهر می‌خواست بماند کمی دفترش را سر و سامان بدهد. ابراهیم...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر به همه چای تعارف کرد و بعد از اینکه کمی پوشه‌ها را مرتب کرد گفت: می بخشید من برم یه سر به کارگرها و کارگاه بزنم. ابراهیم با تردید...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    تا همگی وارد دفتر کارگاه شدند، سمیرا که با چشم گریان داشت اوراق و پوشه‌های که روی زمین ریخته شده بود را جمع می‌کرد از جا برخاست و سلام...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    زهرا خانم برای دلداریش گفت: غصه‌ش نخور عزیزم ایندفعه کاری میکنم چندسالی بره زندان تا حالش جا بیاد. - امیدوارم این اتفاق بیفته. تا وارد...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    تا پریچهر به خودش بیاید و بخواهد جوابی بدهد. نیما که داخل حیاط بود وارد سالن شد و خطاب به پریچهر گفت: عمه جون یه دقیقه میایی؟ چهره نگران...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    هر چند آقا مصطفی و همسرش از هدیه‌های ابراهیم خوشحال شده بودند ولی دیدن زخم صورت ابراهیم و شنیدن اتفاقی که برایش افتاده بود همه را ناراحت...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    به ماشین که رسید در عقب باز کرد و سبد گل بزرگتر را روی صندلی گذاشت و با دسته‌گل رز کوچک پشت فرمان جای گرفت. پریچهر با دیدن سبد و دسته...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    در مسیر رفتن به خانه پدر پریچهر بودند و این مسیر داشت به سکوت طی می‌شد. این سکوت با تماسی که ابراهیم داشت شکسته شد. با دیدن شماره راحله،...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    و باز روی تختش دراز کشید. دستانش را زیر سر جمع کرد. می‌دانست پریچهر به خاطر ترس از گذشته و آسیبی که دیده از او دوری می‌کند. هر چند دلخور...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    داخل حیاط لبه پلکان نشسته بود و تلفنی با زهراخانم صحبت می‌کرد. - یه حرفهای بینمون رد و بدل شد. منم یه حرفی زدم که فکر میکنم ناراحت شد...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    ابراهیم فقط نگاهش می‌کرد. دلخور بود و فکرش را نمی‌کرد پریچهر چنین فکری در سر داشته باشد. پریچهر بچه می‌خواست اما اصلاً نمی‌خواست حتی...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    میز صبحانه را با کمک هم جمع کردند و هردو به پذیرایی رفتند. ابراهیم تلویزیون روشن کرد و مقابلش نشست تا کمی اخبار نگاه کند و پریچهر هم...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    و بعد از مکثی گفت: بعدم که به خاطر حماقت کارگرمون و اون درگیری پیش اومد و پدرم الکی الکی شد قاتل! پریچهر بشقابی برداشت و همینطور که...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    پریچهر نان‌ها را از دستش گرفت و گفت: مجید سر راهتون گرفت. ابراهیم از کنارش گذشت و در جوابش گفت: می‌خواست از پشت چاقو بزنه یه موتور...
  • م . صالحی
    م . صالحی به موضوع متوسط رمان امضای ابدی| م.صالحی پاسخ داده‌است.
    بعد از نماز، به آشپزخانه رفت و چای تازه دم گذاشت از صدای شرشر آب در حمام، متوجه رفتن ابراهیم به حمام شد. برای همین فرصت مغتنم شمرد و...
عقب
بالا پایین