در برخورد اول به شدت جدی
اصلا میترسیدم باهاش حرف بزنم
ولی دیدم نه خیلی پسر خوبیه
اما خیلی هم محافظه کاره
خیلی سیکرته
خیلی مرموزه
خیلی چیزا رو لو نمیده
سر کاراش خیلی منظمه و دقیق
@zhina
به خودم که آمدم، دیدم ذوقم برگشته.
قلمو توی دستمه، مدادرنگی کنارمه.
کتاب میخونم، شعر میخونم، توی هر چیز دنبال ریتمی میگردم.
مرواریدها رو یکییکی با سیم کنار هم میچینم؛
کمکم خانواده میشن،
و آخرش میشن همون گردنبند شانس من.
دیدم بیشتر میخندم.
آرامترم.
برای خوشبختی بقیه ذوق میکنم.
حسرتها...