عنوان: رد سفید، در آبی کبود
طرهی موی سفید رنگ را از پیشانی اش کنار زد و انگشتان بلند و بندبندش را در هم قلاب کرد. سایه ی تکهتکهی درخت سالخورده ای، روی دامن پرچین چهارخانهاش میرقصید. روی نیمکت کناری، زوج دلدادهای داشتند خداحافظی میکردند.
"باور کن ثمین! یه روز من و تو همینجا میشینیم و...