همگانی [ همین الان داری به چی فکر میکنی؟ ]

دیر کرده و منم مُنتظر.. : )
،
دست و دلی که نمیره و شب وُ شب!
 
من دیگه نمیرم کتابخونه =|
یکی نیست بگه تو که حساسیت فصلی داری چرا میری که الان ناراحتی..
کلا هردفعه نهایتتتت ۳ بار عطسه می‌کردم هی نچ نچ، مرگ! مگه دست خودمه عع =/
+
شانسو ببینا، طرف ۹۰ سال سالم و سلامت زندگی کرد. دقیقاً از زمانی که ما تصمیم بر گرفتن عروسی کردیم گفتن سرطان داره =| خدایا موشگل داری؟ دوشواری داری؟ بگو تارُف مارُف نکن قربونت برم
 
0c0613_25IMG-20250413-233607-350.jpg

به این چراغ چشمک زن : ))

نکنه مثله اون نوار توضیح مقام کاربرا ، یهو بسوزه ، خاموش بشه e6ba27_25189

aa3627_25fwiy-p-s-smi-1-20-39-
 
دارم از سردرد میمیرم گااد :/
،
داشتم فکر میکردم که وقتی هیچ چیز و هیچکس باعث نشه تو از ارمان و اعتقاد و انتخاب شخصیت پایین نیای ارزش اون انتخاب و روشت بالاتر میره! اعتماد بنفستم حفظ میکنی، چقد خوبه که هیچ چیز و هیچکس رو برای همه بتونی به کار ببری حتی کسایی که برات خیلی ارزشمندن! این خودش یه علت مهم داره. و اون علت؟"............."
منظورم انتخاب رفتاریِ درونیه نه دین و هرچیز دیگه یِ خارجی ای.
حس خوبی با چاشنی از غم دارم. ولی راضیَ‌م.
جملاتت که گاهی دنبال کردم بزرگتر از سنته مثلا مث چهل ساله ها می نویسی

چرا من از فالوور مالوور هم شانس نیوردم؟ یه مشت تنبل

بدترین حس دنیا دلتنگی برا ادمی هست که تا اخر عمرت نمیبینیش تف
 
به این فکر میکنم که سه هفته تقریبا کنکور دارم و هیچی به هیچی
 
3in_sisi3کارام زیاده نمیدونم از کجا شروع کنم
نویسنده ها چرا صبر ندارن😂😂😂😂
 
ی لاته
ی آمریکانو
فعلا که بیدار نگهم داشته.‌
+
دلم واسه خرید کردن تنگ شده
 
امروز رفتم بعد از مدت هااا کارت ملیمو بگیرم
انقددددد بد رفتار کردن اونایی که اونجا کار می‌کردن اصن بدم اومد ازشون :|
دختره بنده خدا اومد اثر انگشتشو بگیرن استرس داشت فکر کنم دستاش عرق کرده بود همچین با دعوا بهش توپید گفتم دستاتو خشک کن بعد بذار :|||
از ۸ میان تا ۱۲ زورشون میاد
مزخرفای بیتربیت
 
امشب اولین باره که با آمین تنهام تو خونه
خوشحالم که خوابه، استرسم کمتره
+
دلم میخواد زودتر برگردم به روال عادی زندگیم
فیلم دیدن و کتاب خوندن و بی استرس بیرون رفتنو و رانندگی کردن و سفر و مهمونی و ...
خیلی سعی کردم شروع کنم و همینکه اینجا آنلاینم یعنی بوی بهبود ز اوضاع جهان می‌آید : )
+
پیام دادم به تراپیستم که میخوام جلساتمو شروع کنم
حرف زدیم و گفت الان وقت عمیق شدن تو زخم ها نیست و بهتره از ی کوچ کمک بگیری.
+
بعد از سالها تونستم بهش بگم که تو مقصر تموم حال بد منی ... و حس میکنم با تموم مقاومتی که داره، پذیرفت.
+
دلم خرید میخواد
لباس و خرت و پرت و چرت .
+
بدنم انقدر خسته ست که صبح و شب قهوه میخورم باز شبا در عرض یک دقیقه خوابم میبره
 
انقد زورم گرفت وقتی زنگ زد به مامانم بره کمکش
در صورتی که من و مامانم تا ۲ شب بیدار بودیم ۴ کیلو زعفرون که الهی حناق بشه تو گلوش براش پاک کردیم خشک کردیم فرستادیم یه تشکر خشششک و خالی هم نکرد =|
خب خدا بزنتت خودت کاراتو بکن مامانم گناه داره کمرش درد می‌کنه.
+
امروز از اون روزایی بود که برای بار nام فهمیدم فقط خواهر و مادر خودمن که دلسوزمن، هیچچچچ دوست و رفیقی جای این دوتا فرشته رو تو زندگی آدم نمی‌گیره. وقتی یه قطره اشک من می‌ریزه ثانیه بعدش چشمای این دو نفرم قرمز و پر اشک میشه، هیچکس عزیزتر از این دو نفر تو زندگی من نیستن.
+
انقد دلم پره، انقد پر حرفم که دوست دارم برم یکی رو از تو خیابون بکشم یه گوشه حرفامو بزنم گریه‌هامو بکنم اونم هیچی نگه فقط گوش بده و تموم که شد بره... .
 
به کار فردا و مراجعایی که قراره بیان و برن و داستان هایی که با خودشون برام میارن و منم با یه لبخند تصنعی باید کل روز رو سپری کنم.
 
بستنی، هندوونه و میوه های تابستونی تنها زیبایی تحمل این همه گرمان

کارای اردیبهشت رو تموم کنم، خرداد پرحادثه هم قشنگ میشه^^
 
عجب تاپیک باحالی قبل از این واقعا نمی‌دونستم دارم به چی می‌فکر می‌کنم biggrin_"
 
تو این دو روز بدترین حال روحی رو داشتم، وحشتناک حالم بد بود. راستش از اونایی که توقع داشتم، هیچ واکنشی ندیدم و دیگه قیدشونو زدم به هرحال نمیشه رو هرکسی حساب کرد.
و باز هم فهمیدم تنها کسایی که به درد آدم می‌خورن، خانواده آدمن.
خواهرم، مادرم، پدرم و همسرم. تنها کسایی‌ان که ناراحتیم ناراحتشون می‌کنه.
خوشحالم بابت وجودشون
 
به اینکه چرا فکر میکنن من نمیتونم از خودم و حق خودم دفاع کنم؟
بهشون میگم آره اینجوری گفتم فلان اونا اینجوری بودن که واقعاااا اینجوری گفتی؟ =) خب چیه.. یه جاهایی باید اون روی دیگه رو هم نشون داد بالاخره2ff827_25se7b-bokmal
 
عقب
بالا پایین