۱. عنوان رمان
از ترکیب دو واژه شکست + جادو استفاده شده؛ به کار رفتن این دو واژه کنار یکدیگر عنوان جالبی را به همراه داشته و من با دیدن این عنوان تصور میکنم که دغدغه اصلی شخصیت رمان این است که طلسم یا جادویی را که درگیر آن است را شکست دهد؛ این نام با خلاصه داستان و مقدمه آن همخوانی دارد چرا که در متن خلاصه ذکر شده «آیا میتواند با نیروی عشق، این طلسم ظالم را بشکند؟ » همچنین در مقدمه ذکر کردید «میان این طلسم تاریک، احساسات گذشتهام را از دست دادهام.» پس میتوان گفت عنوان به زیبایی بیان شده و بدون کلیشه است و در اندازه مناسب است و به یاد خواننده میماند.
.....
۲. ژانر
در انتخاب ژانر ابتدا از ژانر عاشقانه و سپس فانتزی استفاده کردید؛ با خواندن مقدمه و خلاصه با نام بردم اسم طلسم و جادو در متن خلاصه و سپس جمله «در پایان جدالهای مغز و قلبم تنها به یک جواب میرسم؛ تو» فهمیدم دو ژانر انتخابی شما صحیح و به جا هستند اما در ترتیب به کار بردن ژانر باید بگویم که در ابتدا با خواندن پارت های اولیه وقتی دیدم دختری دست مردی را میفشارد و از زخمی شدنش اندوهگین است فهمیدم که ژانر رمان از عاشقانه باید شروع شود و بعد ما انتظار ژانر فانتزی را داشته باشیم؛ پس اگر وقایع عاشقانه پر بارتر در داستانتان هست ابتدا باید شاهد ژانر عاشقانه باشیم سپس انتظار ژانر فانتزی را داشته باشم.
پس ترتیب این دو ژانر درست در جای خود به کار برده شدند.
.......
۳. خلاصه اثر
خلاصه مناسب و در اندازه مشخص است و با متن کاملا همخوانی دارد، بدور از توصیفات اغراق آمیز است و در جای مناسب کلمات کنار هم چیده شده اند .
.....
۴. مقدمه
مقدمه مناسب و در اندازه مشخص است و با متن کاملا همخوانی دارد، بدور از توصیفات اغراق آمیز است و در جای مناسب کلمات کنار هم چیده شده اند .
....
۵. جلد اثر
عکس دو شخصیت داستان با ژانر رمان که عاشقانه است همخوانی دارد و همچنین دود برخاسته در پشت دو شخصیت بهمراه رنگ آبی زمینه میتواند جذابیت این را داشته باشد که با فضای جادویی رمان همخوانی داشته باشد.
....
۶. شروع رمان
با شروع رمان با این متن مواجه شدم، کلی سوال و ابهام در ذهنم ایجاد کرد:
«با چشمان حیرتزدهاش، به کالبد بیجان مقابلش چشم دوخت. چطور، چطور ممکن بود؟ چگونه به او صدمه رسانده؟»
- چه اتفاقی افتاده؟
- آیا دختر با مرد نسبتی دارد؟
- آیا دختر در صدمه دیدن مرد نقشی داشته؟! چون در متن گفته شده: چگونه به او صدمه رسانده؟
یعنی دختر در صدمه رساندن به فرد مقابلش دخیل است؟!
برای پاسخ به سوالاتی که در ذهنم ردیف شدند ترغیب شدم ادامه رمان را مطالعه کنم.
پس شروع رمان شما بدون کلیشه بود و توانست ذهنم را وادار به ادامه دادن کند.
اما در ادامه باید بگویم که شخصیت ها به تدریج وارد نشدند؛ جیمز، کلارا، فیلیکس، سلنا، رابرت همه این نام ها تنها در یک پارت گفته شده، آنقدر گیج شدم که اصلا نفهمیدم پارت دوم چه چیزی را به مخاطب میرساند.
همچنین سیر رمان بسیار تند پیشروی میکند؛ جملات کوتاه پشت هم بدون هیچ توضیحی قطار میشوند و اصلا متوجه نمیشوی دارد چه اتفاقی میافتد.
(کف دستش را به سمت آدم کوچک برد و با لبخند نگاهش کرد. مردد دست کوچک سبز رنگش را روی دست کلارا گذاشت.
با اطمینان چشمانش را باز و بسته کرد و گفت:
- بیا دیگه!)
جمله فوق خیلی مبهم است، چون ژانر شما فانتزی است، الان کلارا به آدمک میگوید بیا دیگه یا آدمک به کلارا گفته است؛ برای اینکه خواننده این را بفهمد باید بنویسید:
«با اطمینان چشمانش را باز و بسته کرد و رو به ادمک گفت:»
همچنین زیر جمله هیچ اطلاعاتی را به ذهنم اضافه نکرد، شاید کسی بفهمد شاید نفهمد؛ خوانندگان با هم فرق دارند این متن شما باید کاملا صریح باشد؛ به طوری که خواننده باید با خواندن متن خودش را در آن منطقه تصور کند نه اینکه هر لحظه بیشتر از قبل در ابهام فرو برود.
جمله: با تردید پایش را روی دست دخترک گذاشت. برای بالا آوردن پای دیگرش دو دل بود؛ کاملاً به او اعتماد نداشت. با این که همه میگفتند تنها امیدشان است! ترس را کنار گذاشت و روی دست دخترک سوار شد.
دختر بی کی اعتماد نداشت؟ چرا باید اعتماد نداشته باشد؟!
چرا کسی باید به دختر امید داشته یاشد، این جمله چه ربطی به جمله بالا دارد.
نکته: توی خلاصه گفتید امید مردم به دختر پادشاه است این اوکی، اما این جمله را میتوانید در سیر رمان بیان کنید، آوردن این نکته در جمله بالا یعنی جمله «با تردید پایش را روی دست دخترک گذاشت. برای بالا آوردن پای دیگرش دو دل بود؛ کاملاً به او اعتماد نداشت. با این که همه میگفتند تنها امیدشان است! ترس را کنار گذاشت و روی دست دخترک سوار شد.» کاملا بی مورد است و همین است که خواننده را خسته میکند، چون هیچ جای رمان با جای دیگر نمیخواند.
عروسک به خفاش تبدیل شد، کجا رفت؟ چی شد؟
به جای اینکه دختر داستان تعجب کند سریع رفت در اتاق را به روی نامادری اش باز کند؟! بدون اینکه خودش تعجب کند و خواننده را به چالش بکشد؟!
داستان شما باید ابهام ایجاد کند اما گیج؟! ابدا....
من واقعا با پارت دوم رمان در کتاب را میبندم و میروم سراغ کار دیگر.
اگر میخواهید از جادو حرف بزنید این موضوع مهم ترین بخش رمانتان است، خیلی هنرمندانه تر و واضح تر بیانش کنید.
پس: حواستان باشد، رمان با خلاصه خوب، مقدمه خوب، نام خوب، اما شروع نامناسب میتواند فاجعه بیافریند.
....
۷.میانه رمان
میانه رمان با یک نقطه اوج در داستان شروع میشود؛ نقطه ی اوجی که انتظار میرود پس از پارت های ششم و هفتم به بعد انتظارش را داشته باشم اما من به سرعت به نقطه اوج رسیدم، به نظرم نقطه اوج داستان شما لحظه تبدیل شدن ماریا به دو رگه بود؛ من واقعا این لحظه شگفت زده شدم و منتظر بودم که بقیه رمان را بخوانم؛ اما متاسفانه ما به سرعت به این لحظه نزدیک شدیم، این نشان میدهد که نویسنده در رساندن مقصود نهایی خود به خواننده عجله دارد در صورتی که خواننده واقعا چنین هدفی ندارد، خواننده دوست دارد در حین مطالعه معلق بماند و آنقدر مطلب را در ذهنش بچرخاند تا بالاخره بفهمد گره کجا باز میشود ولی متاسفانه ما در نقطه اوج سریع به نقطه زیر سقوط میکنیم و دوباره داستان روند عادی خود را میگیرد، اینکه سوال اساسی ذهنم سریع پاسخ داده شد:
۱. اینکه چه کسی دورگه بود و این غول بی شاخ و دم کیست؟
در همان پارتهای اولیه فهمیدم ماریا همان دورگه است.
این نکته میتواند به عنوان یک گره در داستان شکل بگیرد و ما بعداً بفهمیم این غول بی شاخ و دم همان ماریا است.
نکته دوم اینکه حالت شخصیت ها اصلا به آنها نمیخورد، مثلا اشاره کردید کلارا سرگیجه دارد ولی قبلش کلی شوخ و شنگ بود، او یکدفعه ای این حالت بهش دست میده؟!
درسته داستان فانتزیه، اما حالت شخصیت ها باید از قبل ذهن خواننده را آماده وقوع اتفاقی ناخوشایند کنه؛ مثلا از قبل خواننده را آماده کن مثلا بگو، هنگامی که کلارا پشت در ایستاده در حالی که چشمانش دودو میزند به ماریا و جیمز خیره میشود؛ پس ذهن خواننده را با حالت درونی کاراکتر آماده کن.
یا اگر این حس ناگهانی رخ میدهد؛ متن را اینگونه بنویس:
(یار قدیمیاش که همان تختش بود، به راه افتاد. پس از برداشتن چند قدم، ناگهان حسی رخوت انگیز تمام وجودش را فرا رسید و سرگیجه ای آزار دهنده تمام وجودش را به بازی گرفت.)
همچنین توی متن های بعدی این حس ناگهانی وجود دارد؛ مثلا همان لحظه که جیمز کلارا را ب*غل میکند ولی ناگهانی دستور دستگیری کلارا را میدهد؛ کلا بی مقدمه اتفاق میافتد؛ سعی کنید افکار جیمز را به گوش خواننده برسانید.
اگر وارد گذشته میشوید مشخص کنید، مثلا با شروع این جمله خواننده از محیط پرت میشود و نمیفهمد کجاست، با ورود به گذشته یا تعویض لوکیشن میتوانید از سه ستاره استفاده کنید:
جمله: آب دهانش را باصدا قورت داد و به صورت بیخیال استیکس که موهای قهوهایاش را روی صورت سفیدش به هم ریخته بود، خیره شد.
بهترین قسمت متن شما هنگام مرگ رابرت بود، خیلی زیبا نوشته شده بود و ذهن خواننده کنجکاو میشد که واقعا چه اتفاق ناگواری رخ داده.
استفاده از توصیفات غیر مستقیم چون:
- دیگر رقص قطرات باران روی موجهای طلایی مویش را حس نمیکرد.
- پشت پردهی نازک اشکهایش دو گوی سبز رنگ که خیلی وقت بود از یادش رفته بودند را مشاهده کرد.
- همیشه برایشان عجیب بود؛ چرا که چشم و گیسوان مادرش، به سیاهی شب بودند؛ اما او گیسوانی طلایی و چشمانی آبی به عمق دریا داشت.
-با آستین حریر لباس همرنگ موهایش چشمهای دریاییاش را پاک کرد.
در متن شما زیبایی آفریده است.
....
۸. علائم نگارشی
لطفا به نکات زیر دقت فرمایید:
درون این دنیا، به تنهایی ایستادهام. میان این طلسم تاریک، احساسات گذشتهام را از دست دادهام.

درون این دنیا، به تنهایی ایستادهام؛ میان این طلسم تاریک، احساسات گذشتهام را از دست دادهام.

به کالبد بیجان مقابلش چشم دوخت. چطور، چطور ممکن بود؟ چگونه به او صدمه رسانده؟

به کالبد بیجان مقابلش چشم دوخت؛چطور، چطور ممکن بود؟ چگونه به او صدمه رسانده؟

( پس از اتمام فعل وقتی همچنان متن ادامه دارد نقطه نگذارید از نقطه ویرگول استفاده کنید، چون آن جمله با شروع جمله بعد ربط دارد؛ وقتی جمله کاملا تمام میشود نقطه میگذاریم.
متاسفانه در سراسر متن این اشتباه تکرار شده، لطفا اصلاح بفرمایید.)
خیالهای مغزم

.... خیالات مغزم

لبخندی به دلیل اجبار زد
به اجبار لبخند زد

( جمله بالا اصلا جالب نیست، زیبا بنویسید)
-این حسها رو از خودت دور کن

- این احساسات رو از خودت دور کن

(جمله را زیبا بنویسید)
- راستش آره! پیش اومده

- راستش آره، پیش اومده.

(علامت تعجب جای مناسبی به کار نرفته)
-من... چیزی رو پیدا کردم

من، چیزی رو پیدا کردم

یا
متأسفم... .

متأسفم.

یا
و این... واقعاً سختترین عذابه.

و این، واقعاً سختترین عذابه.

( هنگام مکث از سه نقطه استفاده نکنید، از کاما استفاده کنید یا هنگام اتمام جمله نقطه بذارید، سه نقطه معنا ندارد.)
اظطراب

اضطراب

صورت حراسانش

صورت هراسانش

باعث بشته شدن دستان رابرت به دیوار شد.

باعث بسته شدن دستان رابرت به دیوار شد.

(غلط املایی ممنوع)
باهاش

با او

هر زمان دیگهای

هر زمان دیگری

( لحن مونولوگ های شما ادبی است، پس دیگه ای که در لحن محاوره به کار میرود در اینجا جایگاهی ندارد و پرش لحن محسوب میشود)
آسیب جدیای

آسیبی جدی

( زیبانویسی یکی از دلایل نگارش قوی شما محسوب میشود، پس با کلماتی مثل جدی، اصلی، قدیمی و... که مختوم به ی هستند و شما میخواهید دو واژه را با هم ترکیب کنید و به این کلمات ی اضافه کنید میتوانید به کلمه قبل آن اضافه کنید که همان معنی را میدهد)
سینههای برادرش

سینهی برادرش
فرار میکرد یا بابت اومدنش معذب میشد

فرار میکرد یا بابت آمدنش معذب میشد

( لحن اصلی متن شما یعنی مونولوگ ها ادبی است و لحن دیالوگ ها محاوره، پس توجه کنید در متن ادبی نمیتوانید کلمات را آنگونه صحبت میکنید بنویسید.)
و در آخر:
موضوع جالبی دارید، به شخصه متن و شیوه نوشتن تان را دوست داشتم، اما با رعایت نکات فوق مطمئنم آثار زیبایی ارائه خواهید کرد.
قلمتان پر شور و شوق
