مترجم عزیز، از اینکه انجمن کافه نویسندگان را برای ارتقای قلم خود و انتشار آثار ارزشمندتان انتخاب کردید، نهایت تشکر را داریم.
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
مترجم: @Zizi
ناظر: @Tiam.R
لینک تاپیک تایپ:
لطفا پس از هر پارت گذاری در گپ نظارت اعلام کنید. تعداد مجاز پارت در روز 3 پارت می باشد. در غیر این صورت جریمه خواهید شد.
پس از هر ده پارت، رمان شما باید طبق گفته های ناظر ویرایش گردد وگرنه رمان قفل می شود.
پس از ویرایش هر پستی که ناظر در این تاپیک ارسال کرده است، آن را نقل قول زده و اعلام کنید که ویرایش انجام شده است.
از دادن اسپم و چت بی مربوط جدا خودداری کنید
مترجم: @Zizi
ناظر: @Tiam.R
لینک تاپیک تایپ:
- باهاش وقت بگذرون، سینما ببرش، یا ساحل... هر کاری که خوشحالش کنه. این براش خیلی ارزش داره.
این را گفت و من با نالهای بیرمق، تسلیم شدم و گفتم:
- باشه، میرم باهاش حرف میزنم.
مرا بوسید، لبخندی زد و از اتاق بیرون رفت.
سرم را به آرامی تکان دادم و آماده شدن را ادامه دادم. مادرم در قانع کردن آدمها استعدادی ذاتی داشت؛ تعجبی نداشت که پدرم اینچنین شیفتهاش بود.
وقتی همهچیز آماده شد، از اتاق بیرون رفتم، در را بستم و به سمت اتاق جینی راه افتادم؛ درست سر پیچ راهرو، آنسوی اتاق خودم. در زدم و صدایش را شنیدم که گفت:
- بیا تو.
چهرهاش از دیدنم کمی متعجب شد، اما آمادهی رفتن به مدرسه بود؛...
این را گفت و من با نالهای بیرمق، تسلیم شدم و گفتم:
- باشه، میرم باهاش حرف میزنم.
مرا بوسید، لبخندی زد و از اتاق بیرون رفت.
سرم را به آرامی تکان دادم و آماده شدن را ادامه دادم. مادرم در قانع کردن آدمها استعدادی ذاتی داشت؛ تعجبی نداشت که پدرم اینچنین شیفتهاش بود.
وقتی همهچیز آماده شد، از اتاق بیرون رفتم، در را بستم و به سمت اتاق جینی راه افتادم؛ درست سر پیچ راهرو، آنسوی اتاق خودم. در زدم و صدایش را شنیدم که گفت:
- بیا تو.
چهرهاش از دیدنم کمی متعجب شد، اما آمادهی رفتن به مدرسه بود؛...