شعر °اشعار تک بیتی°

‍ در معرکه عشق ز جرأت خبری نیست
غیر از سپر انداختن اینجا سپری نیست
 
درد دل کن که نماند به دلت، دل تنگی
کوه هم در فوران است به آن دل سنگی
 
از خس و خاشاک بگذر، گرد گلها طوف کن
تا چو زنبور عسل پر شهد سازی خانه را
 
هیچ جوینده ندانست که جای تو کجاست
آخر ای خانه برانداز ،سرای تو کجاست
 
ما ،می نخورده ،میخروشیم
بنگر چه کنیم اگر بنوشیم
 
می کشد در دل شبها نفسی موج سراب
وای بر حال نگاهی که پی دل برود
 
عقب
بالا پایین