شعر [کیجا]

نوشته‌ها
نوشته‌ها
2,179
پسندها
پسندها
4,840
امتیازها
امتیازها
328
سکه
2,334
بدون شک
کاسه ای زیر نیم کاسه است
تو داری روز به روز زیبا تر می‌شوی،
با این حساب شعر هایم از زیبایی ات عقب می‌افتند

تو ساده حرف می‌زنی اما من شعر می‌شنوم،
بگو تا بدانم
من زیادی عاشق هستم
و یا تو زیادی شاعر؟

خوشحالم از اینکه
زبانم می‌گیرد
همیشه دوستت دارم را از من مشدد می‌شنوی

حتما کاسه ای زیر نیم کاسه‌است
مگر می‌شود چند بار عاشقت بشوم؟!

●○ امیر حسین حسین زاده ○●
 
دوست دارم
در این شب دلپذیر
عطر تو
چراغ بینایی من شود
و محبوبه شب راهش را گم کند

دوست دارم
شب، لرزان از حضورت
پایش بلغزد
در چاله ای از صدف که ماهش می خوانند
و خنده آفتاب دریا را روشن کند

دوست دارم
در این شب دلپذیر
عطر تو
چراغ بینایی من شود
و محبوبه شب راهش را گم کند

دوست دارم
شب، لرزان از حضورت
پایش بلغزد
در چاله ای از صدف که ماهش می خوانند
و خنده آفتاب دریا را روشن کند
اما نه آفتاب است و نه ماه
عصرگاهی غمگین است
و من این همه را جمع کرده ام
چون دلتنگ توام


◇ شمس لنگرودی ◇
 

من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام
سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام
سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین
باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام
چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست
بی برادر همه شب در پی چاه آمده ام
شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند
من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام
این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن
من که در هر غزلم سوی تو راه آمده ام

| فریدون مشیری |

 
دوست دارم جستجو در جنگل موی تـو را
از خدا چیزی نمی خواهم به جز بوی تو را

دخـتر زیـبای جنگل های آرام شمال !
از کـجا آورده دست باد گیسوی تو را ؟

آستینت را که بـالا داده بودی دیـده انـد
خلق، رد بوسه ی من روی بازوی تو را

چشمهایت را مراقب باش، می ترسم سگان
عــاقبت در آتـش انــدازنـد آهــوی تو را

کاش جای زندگی کردن در آغوشت، خدا
قسمتم مـی کرد مردن روی زانوی تو را

ناصر_حامدی
 
تا كه خلوت می كنم با خود؛ صدايم می كنند!
بعد؛ از دنيای خود، كم كم جدايم می كنند!

گوشه گيری انتخابی شخصی و خودخواسته ست
پس چه اصراری به ترك انزوايم می كنند!

مثل آتشهای تفريحم كه بعد از سوختن
اغلبِ مردم به حال خود رهايم می كنند!

ای بميری! لعنتی! كُشتی مرا با شعرهات
مردم اين شهر اينگونه دعايم ميكنند!

احتمالاً نسبتی نزديك دارم با خدا
مردم اغلب وقت تنهایی صدايم می كنند!

مثل خودكاری كه روی پيشخوان بانكهاست
با غل و زنجير پايم، جابجايم می كنند!
 
عقب
بالا پایین