نتایح جستجو

  1. حدیثه🫧

    تقدیمی [ این عکس رو تقدیم میکنم به ... ]

    @سمانه مهربونم🥲🪄
  2. حدیثه🫧

    در حال تایپ دلنوشته معشوق خاکی | حدیثه ادهم

    زمانی که از فاصله چند متری نگاهت می‌کنم قلبم شروع به ضربان زدن می‌کند. با هر قدم ضربان قلبم تندتر می‌شود. تا جایی که وقتی تو را کنارم درمی‌یابیم احساس می‌کنم درون قلبم زلزله هشت ریشتری در حال رخ دادن است.
  3. حدیثه🫧

    نقد کاربر نقد داستانک آرزوی الینا

    خلاصه رو عوض کردم 😌😌
  4. حدیثه🫧

    نقد کاربر نقد داستانک آرزوی الینا

    حدیثه خانم سلام. یه عنوان کافه نویسندگان خور می‌خوام داستانت رو نقد کنم Dandoon لطفاً تنبلی رو بذار کنار و داستانت رو برای یکبار هم شدن خودت از اول بخون و توش تغییر ایجاد کن. بخدا که به نفعته. همه بگن، تو گوش نکن aa3627_25fwiy-p-s-smi-1-20-39-
  5. حدیثه🫧

    نقد کاربر نقد داستانک آرزوی الینا

    سلام و درود و تشکرررر ممنون از نظرتون به خودم امیدوار شدم.
  6. حدیثه🫧

    نقد کاربر نقد داستانک آرزوی الینا

    سلام و درود نظراتتون واقعا درسته در ادامه ازش استفاده می‌کنم.😩 داستانی که اتمام یافته رو می‌تونم ویرایش کنم یعنی؟🫢
  7. حدیثه🫧

    نقد کاربر نقد داستانک آرزوی الینا

    سلاممم وای داستان برای ویراستار رفته بود چرا انقدر غلط از توش در اومد.😭 اینجوری نمیشه باید برم یه داستان با ژانر فانتزی بنویسم اینو بشوره ببره Popcorn
  8. حدیثه🫧

    نقد کاربر نقد داستانک آرزوی الینا

    سلامم راستش داستان رو برای یک مسابقه نوشتم که حداقل و حداکثر خط داشت بخاطر همین کوتاه شد. و من یک اشتباهی که کردم موقع تایپ داستان ویرایشش نکردم و همونی که نوشته بودم رو تایپ کردم. داستان ویرایش شده بود که...
  9. حدیثه🫧

    همگانی ~آخرین کتابی که خواندی چی بود؟~

    شهید محمد حسین محمدخانی، کتاب عاشقانه بود مدل زندگیشون قشنگ بود. من خیلی ژانر عاشقانه نمی‌پسندم ولی قلم نویسنده طوری بود که جریمه کرد بخونمش...
  10. حدیثه🫧

    در حال تایپ داستان کوتاه جنایت در کتابخانه | حدیثه ادهم

    تا سه روز با هیچ‌کس حرف نزدم. نه جواب تلفن کسی را دادم و نه جواب پیام‌هایشان را. روز چهارم که به مدرسه رفتم؛ علی را دیدم. جلو آمد. دستش را بلند کرد تا به من سیلی بزند؛ چند ثانیه‌ای تعلل کرد و دستش را پایین آورد. پرسیدم: - می‌خواستی تلافی کنی؟ علی که خیلی مضطرب و عصبانی بود گفت: - آخه احمق! چرا...
  11. حدیثه🫧

    نقدانه سری ۴۹ |SEETARE

    اصلا اخلاق خوبی نداره... شوخی کردمممم هنوز کارم بهش نیفتاده:liar: ولی از دور که مهربون میزنه Popcorn
  12. حدیثه🫧

    نقدانه سری ۵۰ |Alirix

    واقعا مسئولیت پذیره و کمتر از بقیه دعوام می‌کنهe03627_25hh2y-154fs232528
  13. حدیثه🫧

    در حال تایپ داستان کوتاه جنایت در کتابخانه | حدیثه ادهم

    همراه علی در پارک قدم می‌زدم. هر کدام یک بطری آب دستمان بود. علی شروع کرد به تعریف کردن: - ببین امید تو از جزئیات ماجرا باخبر نیستی. ببین تو رو خدا فراموشش کن. فکر کن چیزی نبوده. ببین منم اگه مثل تو از ماجرا باخبر می‌شدم بدتر از تو بهم می‌ریختم. مسئله خیلی بزرگتر از چیزیه که فکرشو بکنی. ببین این...
  14. حدیثه🫧

    بیشترین اسمی که در طول روز صداش میکنی؟

    مامااااان جواااااددددbiggrin_"
  15. حدیثه🫧

    اطلاعیه °•درخواست رنک نویسنده ادبیات•°

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/39816/ آروزی الینا https://forum.cafewriters.xyz/threads/40805/ جنایت در کتابخانه
  16. حدیثه🫧

    اطلاعیه °•درخواست رنک نویسنده ادبیات•°

    سلام بنده هم درخواست رنک دارم aa3627_25fwiy-p-s-smi-1-20-39-
  17. حدیثه🫧

    نقد کاربر نقد داستانک آرزوی الینا

    https://forum.cafewriters.xyz/threads/39816/
عقب
بالا پایین