بخش اول
مقدمه:
حسادت همچون سایهای سنگین بر سر انسانها نشسته و دلها را در قفسی تنگ گرفتار کرده است.
قلبها به جای عشق و محبت، از زهر حسادت و خشم سرشار شدهاند.
در خیابانها، چشمان تیزبین و پر از کینه، به دنبال نشانهای از ضعف و سقوط دیگران هستند.
هر لبخند، گویی جادویی ناشیانه است که...
عنوان: هیپنوگوجیا
ژانر: درام، معمایی، علمی تخیلی، فانتزی
نویسنده: Ballerina
ناظر: @تاجِرِ غَم
خلاصه:
در دنیای ما، هر داستانی که به پایان میرسد، در واقع آغاز یک سفر جدید است. اما چه میشود اگر این سفر نه تنها به دنیای دیگری، بلکه به عمق تاریکیهای درون خودمان برود؟ آیا میتوانیم از سایههای خود...
درتاریکی مطلق، صدایی آشنا نامم را زمزمه کرد.
میدانستم این صدا از کیست، اما قرار نبود به این زودی او بیاید، گرچه نمیدیدمش اما صدای نفس هایش را درست پشت سرم میشنیدم. چشمانم را بستم و گفتم:
- بهتره فاصلهات رو بیشتر کنی.
صدای قدم هاش که کمی دور تر شده بود رو شنیدم.
- چی میخوای که اومدی ملاقاتم؟...
به ته خط رسیدم، دیگر توانی برای ادامه دادن ندارم. اما جملهای در اعماق ذهنم تکرار میشه" رها تو حق نداری جا بزنی، این همه زحمت کشیدی به اینجا رسیدی، حالا که چند ماهه دیگه مونده تموم بشه جا میزنی؟ شاید داری عوضی راه رو میری!شاید مسیرت رو باید عوض کنی! بلند شو و ادامه بده!