احساسم مثل وقتیه که دوستت رو موج با خودش ببره و تو سعی کنی ثابت کنی تقصیر عروس دریایی ایروکانجی بوده...
مثل وقتیه که پدرخواندهت جلوی چشم خودش به دست یه آشنا از بین بره و نتونی برای بار آخر حتی بغلش کنی...
مثل وقتی که میخواستی احساساتت رو خاموش کنی و مدتی دور بندازی و حتی برای چیزی غصه نخوری ولی...