هوا در خانهی الیسا هنوز سنگین بود اما نه از تردید بلکه از اتفاق. جلسه تمام شده بود اما صدا هنوز در گوشها میپیچید. هلن بیکلام شالش را روی صندلی انداخت و کنار پنجره نشست.
نایرا لپتاپ را باز کرد، در صفحهی اول تیتر یکی از رسانههای جهانی نقش بسته بود:
- هلن، صدایی که قانون را لرزاند.
مایکل...
در خانهی الیسا روی میز، نسخهی نهایی منشور جهانی حافظه با دوازده بند، دوازده روایت و هزاران امضا که حالا دیگر فقط حمایت نبودند بلکه مسئولیت بودند قرار داشت. نایرا استکان چای درون دستش را کمی دورتر از کاغذها نهاد و گفت:
- سازمان جهانی سلامت از ما دعوت کرده اما نه برای تأیید، برای گفت و گو ولی...
روز بعد فرا رسیده بود. روی دیوارهای خانهی الیسا روایتهایی چسبانده شده بود. هر کدام با یک جملهی کلیدی، یک لحظهی لم*س و یک تصمیم برای زندهماندن.
نایرا چشمانش را بر هم نهاد و باز کرد.
- ما نمیتونیم منشور رو مثل قانونهای قبلی بنویسیم، باید مثل حافظه زنده، نرمال و قابل لم*س باشه.
هلن گفت:
- هر...
باران نمیبارید اما صدای قطرهها از ذهن هلن نمیرفت، انگار حافظهاش خودش را خیس کرده بود. در ایستگاه مترو کنار دیوار ترکخوردهای که کسی به آن نگاه نمیکرد الیسا ایستاده بود، موهای طلاییاش زیر نور نئون مثل خاطرهای از روزهای قبل از همهگیری میدرخشید اما چشمهایش، چشمهایش دیگر به کسی نگاه...
بیانیهی تأیید مردمی در پنج زبان منتشر شد. هر نسخه با صدای یکی از روایتها آغاز میشد، در نسخهی فارسی صدای هلن با لهجهای غلیظ پخش شد.
- من هنوز اینجام و بدنم خودش تصمیم گرفته زنده بمونه، این تصمیم خودش تأییده.
در کمتر از ۲۴ ساعت بیش از صدهزار امضا ثبت شد. پزشکان، بیماران، پرستاران و حتی کسانی...
اتاق جلسه سفید و بیروح بود. دیوارها عایق صدا داشتند، میزها براق و چهرهها بیحالت بودند. کمیتهی جهانی سلامت با ۲۱ عضو از کشورهای مختلف آمادهی بررسی پروندهی داروی اِم اِل ای شده بود اما اینبار پرونده فقط شامل نمودار و گزارش نبود و صدا داشت.
در ابتدای جلسه رئیس کمیته گفت:
- ما امروز با...