و اما پارت آخر:
اینکه ✘ این که ✔
بیسروصدا ✘ بی سر و صدا ✔
بالاخره ✘ بالأخره ✔
کمسابقه ✘ کم سابقه ✔
آره... دیدمش.
پشیمونی؟ ✘
برای این که نیمخطی که قبل از نوشتن دیالوگ میذاری به شکل پوینت در نیاد، میتونی یه نیمفاصله بعد از نیم خط بذاری. اژن اتفاق زمانی میافته که چندتا دیالوگ رو پشت سر هم...
بالاخره ✘ بالأخره ✔
برای اولین بار هیچکدامشان خواب کابوس ندیدند. ✘
برای اولین بار هیچ کدامشان کابوس ندیدند. ✔
و یه نکتهی دیگه. چرا توی این پارت دیالوگهات از فرم محاورهای به ادبی تغییر کردن؟ این پرش لحنه بعداً حتماً درستش کن.
هیچکس ✘ هیچ کس ✔
چطور ✘ چهطور ✔
اینکه ✘ این که ✔
کالرا ✘ کلارا ✔
چقدر ✘ چهقدر ✔
ــ «اگه پشیمون بود، میذاشتی زنده بمونه؟» ✘
برای دیالوگها از گیومه استفاده نکن عزیزم. گیومه برای نقل قوله.
ــ اگه پشیمون بود، میذاشتی زنده بمونه؟ ✔
مجدداً پارتتون ایرادات خیلی زیادی نداشت ولی به این مسائل دقت کنید:
آنکه ✘ آن که ✔
«نه برای آنکه نگران باشند،
بلکه چون داشتند از نو زاده میشدند.» ✘
ویرگول تموم کنندهی جمله نیست بنا براین نمیشه بعدش سرخط گذاشت.
نه برای آنکه نگران باشند، بلکه چون داشتند از نو زاده میشدند. ✔
«صبح، بیآنکه...
سلام عزیزم. ببخشید که دیر پیام دادم مدتی به اینترنت دسترسی نداشتم. در مورد این پارت:
آنچه ✘ آنچه ✔
به غیر از این ایراد خیلی بزرگی نداشت ولی یه مقدار از سرخط و ویرگول زیاد استفاده میکنی. سعی کن مقدارش رو کم کنی.
۱- عنوان داستان
عنوان داستان «نقشالآخر» بود که اسم کتاب آخر نوشته شده به دست سَهیلاست. این یعنی عنوان رمانت به متن بی ربط نیست (این یه پوئن مثبت). از طرفی نقشالآخر تکراری نیست و به هیچ عنوان وایب تکراری بودن هم نمیده. چون یه سری عنوانها با این که خودشون تکراری نیستن و اثری هم اسمشون وجود...
نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند اما مشاورین، پیمانکاران رمان، داستان و آثار مهم می باشند!
* نویسنده عزیز لطفا با مشاور خود نهایت همکاری را داشته باشید.
* در صورتی که با مشاور همکاری نکنید و مشاور گزارش دهد، رمان شما تا زمان ارتقا، قفل خواهد شد.
درخواست کننده: @یارا
مشاور: @(SINA)
ولی خب اون لحظه مجبور بودم تظاهر کنم که از جام بلند نشدم تا بابا گوش شاهین رو نپیچونه. شاهین بدون توجه به چشم و ابرو اومدن بابا سر جاش لم داد و تکیه داد به پای من. بعد برگشت طرف بابا و گفت:
- این چرا صداش این ریختی شده؟
بابا نگاه چپی بهش انداخت و گفت:
- من چه میدونم؟ دکتر گفت یه چیزی خورده...