نتایح جستجو

  1. shahanchidan

    اشعار روشن بین شعر نوری

    ما ره‌روِ این راهِ پر پیچِ خمو راز‌ایم گر اگر ساکت ماندیم... یک ره بیشتر نمایان نماند بر ما که راز، همان ره، نگویم بر تو جز که بخوانی این پیامم را بسیار
  2. shahanchidan

    اشعار روشن بین شعر نوری

    شتر، در خواب بیند راهِ بیابان را چو رهی نمانده... آباد نکند انسان Bag
  3. shahanchidan

    اشعار روشن بین شعر نوری

    داشتیم از ره خود، به بیراهه شنا می‌کردیم در امواجِ کج‌مغزی و کج‌فهمیِ این باورِ خود که سکوت، حکم کرد و دهان بستیم به سخن شنیدیم صدای تپ‌تاپِ دل، در کنجِ سینه‌ی خود به ادراک رسیدیم، شنیدیم ندایی آمد از بهرِ فهم آگاه شدیم، که اشتباه می‌اندیشیدیم به دنیایِ خود
  4. shahanchidan

    اشعار روشن بین شعر نوری

    پر از دردم، ولی درمان ندانم من گهی شاد و گهی غمگین، ندانم من خودم کردم خودم را این‌چنین، من که از دانستن بسیار، در عذابم من به راستی بایدش دیوانه‌وار زیست که ره، جز کوچه‌ی علی‌چپ ندانم من سؤال می‌پرسی: آخر عاقل چرا این‌طور؟ جوابت می‌دهم: جز دیوانگی، راهی ندارم من
  5. shahanchidan

    اشعار روشن بین شعر نوری

    جالب این‌جاست! که در رو با تو رفاقت می‌کنند سر که برمی‌گردانی، از قصد رقابت می‌کنند می‌زنند تیشه به ریشه، نه قصدِ خشکاندن می‌کنند رگ و پی می‌سوزانند، و در قبرِ تنهایی رهایت می‌کنند
  6. shahanchidan

    اشعار روشن بین شعر نوری

    چو خموش شد این زبان، گوش بشنید خفته کلامی چو هویدا شد اسرار حق، چشم دید، پنهان و نهانی
  7. shahanchidan

    اشعار روشن بین شعر نوری

    با آگاهی، عصیان کن گه‌گاهی، ز قصد که جسمِ بیکار، بیمار کند این روحِ تو را
  8. shahanchidan

    اشعار روشن بین شعر نوری

    عاقل آن‌کس، که زند پا به بیابان و کشد با نیش، عقربِ خود را و کند محوِ خودش، ز سرابی در آن‌جا نکند نیشِ زبانی بزند، اهلِ بیابان را
  9. shahanchidan

    اشعار روشن بین شعر نوری

    با چشمِ دل‌بین، با گوشِ چشم بشنو... گویی: “تو بر من؟ مگر این چنین می‌شود؟” گویم بر تو: غیرممکن‌ها، ممکن شود
  10. shahanchidan

    اشعار روشن بین شعر نوری

    گرچه روشن کند آتش مشعل، نورغارِ حرا را اما... بسوزاند پرِ پروانه‌ای، در آن عبادت‌سرا را نور بودن، مستعدِ سوختن در خویش باشد اما... آن‌که نور خواهد، تحمل کند سوختنِ جزئی از خدا را
  11. shahanchidan

    اشعار روشن بین شعر نوری

    با هر تپش قلب من، آید صدایی گوید: هو... هو... دانی که کجایی؟ گویم: مگر قلب در وسعت من نیست؟! پاسخ دهد آنگاه: این، منزلگاه خدای‌ست
  12. shahanchidan

    اشعار روشن بین شعر نوری

    در مسیر رسیدن به خدا ره پایان ندارد برای ما چو رسیدی ته ره، مگو چرا!؟ که تو دیدی، اینجا باشد پایان راه...
  13. shahanchidan

    اشعار روشن بین شعر نوری

    شور شد، بس که زدی هم‌، حرفی ز زبان تابه دهانت گاه و بی‌گاه مگو هیچ، گز چاشنیِ عالی، تا ابد سکوت باشد:pray:
  14. shahanchidan

    اشعار روشن بین شعر نوری

    ای طفلک!از خانه باید بتراود شادی تا به بزرگی بزند بیرون این “مردیِ” تو... نه که با خشم، کنی اهلِ خانه‌ی خود را رام و به بیرون ببری خنده و با نااهل، کنی شادی!
  15. shahanchidan

    اشعار روشن بین شعر نوری

    با سلام شاهان چیدان هستم مخلوق اشعار روشن بین شعر نوری
  16. shahanchidan

    فروش آثار فروش کتاب نسخه pdf

    درخواست فروش اثر (کتاب پانزده ) از (شاهان چیدان) |کاربر انجمن کافه نویسندگان 🔸نام اثر : کتاب پانزده نوع اثر : (فایل pdf) 🔸ژانر : خودشناسی، خودسازی، مثبت نگری 🔸نام نویسنده /نام گوینده : شاهان چیدان 🔸توضیحات و معرفی مختصر اثر : این کتاب نیامده چیزی به ما بیاموزد آمده تا یادت بیاورد که بوده ای و...
عقب
بالا پایین