نتایح جستجو

  1. K

    شعر اشعار سعدی

    انجمن کافه نویسندگان کمان سخت که داد آن لطیف بازو را که تیر غمزه تمامست صید آهو را هزار صید دلت پیش تیر بازآید بدین صفت که تو داری کمان ابرو را تو خود به جوشن و برگستوان نه محتاجی که روز معرکه بر خود زره کنی مو را دیار هند و اقالیم ترک بسپارند چو چشم ترک تو بینند و زلف هندو را...
  2. K

    شعر اشعار سعدی

    انجمن کافه نویسندگان لاابالی چه کند دفتر دانایی را طاقت وعظ نباشد سر سودایی را آب را قول تو با آتش اگر جمع کند نتواند که کند عشق و شکیبایی را دیده را فایده آن است که دلبر بیند ور نبیند چه بود فایده بینایی را عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست یا غم دوست خورد یا غم رسوایی را همه...
  3. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۱۶ انجمن کافه نویسندگان خمي که ابروي شوخ تو در کمان انداخت به قصد جان من زار ناتوان انداخت نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود زمانه طرح محبت نه اين زمان انداخت به يک کرشمه که نرگس به خودفروشي کرد فريب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت ** خورده و خوي کرده مي روي به چمن که آب روي تو...
  4. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۱۷ انجمن کافه نویسندگان سينه از آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشي بود در اين خانه که کاشانه بسوخت تنم از واسطه دوري دلبر بگداخت جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت سوز دل بين که ز بس آتش اشکم دل شمع دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت آشنايي نه غريب است که دلسوز من است چون من...
  5. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۱8 انجمن کافه نویسندگان ساقيا آمدن عيد مبارک بادت وان مواعيد که کردي مرواد از يادت در شگفتم که در اين مدت ايام فراق برگرفتي ز حريفان دل و دل مي دادت برسان بندگي دختر رز گو به درآي که دم و همت ما کرد ز بند آزادت شادي مجلسيان در قدم و مقدم توست جاي غم باد مر آن دل که نخواهد شادت...
  6. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۱۹???? انجمن کافه نویسندگان اي نسيم سحر آرامگه يار کجاست منزل آن مه عاشق کش عيار کجاست شب تار است و ره وادي ايمن در پيش آتش طور کجا موعد ديدار کجاست هر که آمد به جهان نقش خرابي دارد در خرابات بگوييد که هشيار کجاست آن کس است اهل بشارت که اشارت داند نکته ها هست بسي محرم اسرار...
  7. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۲۰???? انجمن کافه نویسندگان روزه يک سو شد و عيد آمد و دل ها برخاست مي ز خمخانه به جوش آمد و مي بايد خواست نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت وقت رندي و طرب کردن رندان پيداست چه ملامت بود آن را که چنين باده خورد اين چه عيب است بدين بي خردي وين چه خطاست باده نوشي که در او روي و ريايي...
  8. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۲۱ انجمن کافه نویسندگان دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست گفت با ما منشين کز تو سلامت برخاست که شنيدي که در اين بزم دمي خوش بنشست که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست شمع اگر زان ل*ب خندان به زبان لافي زد پيش عشاق تو شب ها به غرامت برخاست در چمن باد بهاري ز کنار گل و سرو به...
  9. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۲۲ انجمن کافه نویسندگان چو بشنوي سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نه اي جان من خطا اين جاست سرم به دنيي و عقبي فرو نمي آيد تبارک الله از اين فتنه ها که در سر ماست در اندرون من خسته دل ندانم کيست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست دلم ز پرده برون شد کجايي اي مطرب بنال...
  10. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۲۳ انجمن کافه نویسندگان خيال روي تو در هر طريق همره ماست نسيم موي تو پيوند جان آگه ماست به رغم مدعياني که منع عشق کنند جمال چهره تو حجت موجه ماست ببين که سيب زنخدان تو چه مي گويد هزار يوسف مصري فتاده در چه ماست اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد گناه بخت پريشان و دست کوته...
  11. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۲۴ انجمن کافه نویسندگان مطلب طاعت و پيمان و صلاح از من مس*ت که به پيمانه کشي شهره شدم روز الست من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق چارتکبير زدم يک سره بر هر چه که هست مي بده تا دهمت آگهي از سر قضا که به روي که شدم عاشق و از بوي که مس*ت کمر کوه کم است از کمر مور اين جا...
  12. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۲۵ انجمن کافه نویسندگان شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مس*ت صلاي سرخوشي اي صوفيان باده پرست اساس توبه که در محکمي چو سنگ نمود ببين که جام زجاجي چه طرفه اش بشکست بيار باده که در بارگاه استغنا چه پاسبان و چه سلطان چه هوشيار و چه مس*ت از اين رباط دودر چون ضرورت است رحيل رواق و...
  13. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۲۶ انجمن کافه نویسندگان زلف آشفته و خوي کرده و خندان ل*ب و مس*ت پيرهن چاک و غزل خوان و صراحي در دست نرگسش عربده جوي و لبش افسوس کنان نيم شب دوش به بالين من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد به آواز حزين گفت اي عاشق ديرينه من خوابت هست عاشقي را که چنين باده شبگير دهند کافر عشق...
  14. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۲۷ انجمن کافه نویسندگان در دير مغان آمد يارم قدحي در دست مس*ت از مي و ميخواران از نرگس مستش مس*ت در نعل سمند او شکل مه نو پيدا وز قد بلند او بالاي صنوبر پست آخر به چه گويم هست از خود خبرم چون نيست وز بهر چه گويم نيست با وي نظرم چون هست شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست و...
  15. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۲۸ انجمن کافه نویسندگان به جان خواجه و حق قديم و عهد درست که مونس دم صبحم دعاي دولت توست سرشک من که ز طوفان نوح دست برد ز لوح سينه نيارست نقش مهر تو شست بکن معامله اي وين دل شکسته بخر که با شکستگي ارزد به صد هزار درست زبان مور به آصف دراز گشت و رواست که خواجه خاتم جم...
  16. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۲۹ انجن کافه نویسندگان ما را ز خيال تو چه پرواي ** است خم گو سر خود گير که خمخانه خراب است گر خمر بهشت است بريزيد که بي دوست هر شربت عذبم که دهي عين عذاب است افسوس که شد دلبر و در ديده گريان تحرير خيال خط او نقش بر آب است بيدار شو اي ديده که ايمن نتوان بود زين سيل...
  17. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۳۰ انجمن کافه نویسندگان زلفت هزار دل به يکي تار مو ببست راه هزار چاره گر از چار سو ببست تا عاشقان به بوي نسيمش دهند جان بگشود نافه اي و در آرزو ببست شيدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو ابرو نمود و جلوه گري کرد و رو ببست ساقي به چند رنگ مي اندر پياله ريخت اين نقش ها نگر که...
  18. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۳۱ انجمن کافه نویسندگان آن شب قدري که گويند اهل خلوت امشب است يا رب اين تاثير دولت در کدامين کوکب است تا به گيسوي تو دست ناسزايان کم رسد هر دلي از حلقه اي در ذکر يارب يارب است کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف صد هزارش گردن جان زير طوق غبغب است شهسوار من که مه آيينه دار روي...
  19. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۳۲ انجمن کافه نویسندگان خدا چو صورت ابروي دلگشاي تو بست گشاد کار من اندر کرشمه هاي تو بست مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند زمانه تا قصب نرگس قباي تو بست ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود نسيم گل چو دل اندر پي هواي تو بست مرا به بند تو دوران چرخ راضي کرد ولي چه سود که...
  20. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۳۳ انجمن کافه نویسندگان خلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است چون کوي دوست هست به صحرا چه حاجت است جانا به حاجتي که تو را هست با خدا کآخر دمي بپرس که ما را چه حاجت است اي پادشاه حسن خدا را بسوختيم آخر سوال کن که گدا را چه حاجت است ارباب حاجتيم و زبان سوال نيست در حضرت کريم...
عقب
بالا پایین