نتایح جستجو

  1. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۹۵ انجمن کافه نویسندگان مدامم مس*ت مي دارد نسيم جعد گيسويت خرابم مي کند هر دم فريب چشم جادويت پس از چندين شکيبايي شبي يا رب توان ديدن که شمع ديده افروزيم در محراب ابرويت سواد لوح بينش را عزيز از بهر آن دارم که جان را نسخه اي باشد ز لوح خال هندويت تو گر خواهي که جاويدان جهان يک سر...
  2. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۹۶ انجمن کافه نویسندگان درد ما را نيست درمان الغياث هجر ما را نيست پايان الغياث دين و دل بردند و قصد جان کنند الغياث از جور خوبان الغياث در بهاي بوسه اي جاني طلب مي کنند اين دلستانان الغياث خون ما خوردند اين کافردلان اي مسلمانان چه درمان الغياث همچو حافظ روز و شب بي خويشتن...
  3. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۹۷ انجمن کافه نویسندگان تويي که بر سر خوبان کشوري چون تاج سزد اگر همه دلبران دهندت باج دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش به چين زلف تو ماچين و هند داده خراج بياض روي تو روشن چو عارض رخ روز سواد زلف سياه تو هست ظلمت داج دهان شهد تو داده رواج آب خضر ل*ب چو قند تو برد از نبات مصر...
  4. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۹۸ انجمن کافه نویسندگان اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح صلاح ما همه آن است کان تو راست صلاح سواد زلف سياه تو جاعل الظلمات بياض روي چو ماه تو فالق الاصباح ز چين زلف کمندت کسي نيافت خلاص از آن کمانچه ابرو و تير چشم نجاح ز ديده ام شده يک چشمه در کنار روان که آشنا نکند در ميان آن...
  5. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره 99 انجمن کافه نویسندگان دل من در هواي روي فرخ بود آشفته همچون موي فرخ بجز هندوي زلفش هيچ کس نيست که برخوردار شد از روي فرخ سياهي نيکبخت است آن که دايم بود همراز و هم زانوي فرخ شود چون بيد لرزان سرو آزاد اگر بيند قد دلجوي فرخ بده ساقي ** ارغواني به ياد نرگس جادوي فرخ دوتا...
  6. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره 100 انجمن کافه نویسندگان دي پير مي فروش که ذکرش به خير باد گفتا ** نوش و غم دل ببر ز ياد گفتم به باد مي دهدم باده نام و ننگ گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد سود و زيان و مايه چو خواهد شدن ز دست از بهر اين معامله غمگين مباش و شاد بادت به دست باشد اگر دل نهي به هيچ در معرضي که...
  7. K

    شعر اشعار سعدی

    انجمن کافه نویسندگان تفاوتی نکند قدر پادشایی را که التفات کند کمترین گدایی را به جان دوست که دشمن بدین رضا ندهد که در به روی ببندند آشنایی را مگر حلال نباشد که بندگان ملوک ز خیل خانه برانند بی‌نوایی را و گر تو جور کنی رای ما دگر نشود هزار شکر بگوییم هر جفایی را همه سلامت نفس آرزو کند مردم...
  8. K

    شعر اشعار سعدی

    انجمن کافه نویسندگان من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را روی اگر پنهان کند سنگین دل سیمین بدن مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را ای موافق صورت و معنی که تا چشم منست از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را گر به سر می‌گردم از بیچارگی عیبم مکن چون تو چوگان می‌زنی...
  9. K

    شعر اشعار سعدی

    انجمن کافه نویسندگان رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما فرمای خدمتی که برآید ز دست ما برخاستیم و نقش تو در نفس ما چنانک هر جا که هست بی تو نباشد نشست ما با چون خودی درافکن اگر پنجه می‌کنی ما خود شکسته‌ایم چه باشد شکست ما جرمی نکرده‌ام که عقوبت کند ولیک مردم به شرع می‌نکشد ترک مس*ت ما شکر خدای بود...
  10. K

    شعر اشعار سعدی

    انجمن کافه نویسندگان وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان‌ها گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل با یاد تو افتادم از یاد برفت آن‌ها ای مهر تو در دل‌ها وی مهر تو بر ل*ب‌ها وی شور تو در سرها وی سر تو در جان‌ها تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم بعد از تو روا باشد نقض همه...
  11. K

    شعر اشعار سعدی

    انجمن کافه نویسندگان اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب هزار مؤمن مخلص درافکنی به عقاب که را مجال نظر بر جمال میمونت بدین صفت که تو دل می‌بری ورای حجاب درون ما ز تو یک دم نمی‌شود خالی کنون که شهر گرفتی روا مدار خراب به موی تافته پای دلم فروبستی چو موی تافتی ای نیکبخت روی متاب تو را حکایت ما...
  12. K

    شعر اشعار سعدی

    انجمن کافه نویسندگان ما را همه شب نمی‌برد خواب ای خفته روزگار دریاب در بادیه تشنگان بمردند وز حله به کوفه می‌رود آب ای سخت کمان سست پیمان این بود وفای عهد اصحاب خار است به زیر پهلوانم بی روی تو خوابگاه سنجاب ای دیده عاشقان به رویت چون روی مجاوران به محراب من تن به قضای عشق دادم پیرانه سر...
  13. K

    شعر اشعار سعدی

    انجمن کافه نویسندگان ماه رویا روی خوب از من متاب بی خطا کشتن چه می‌بینی صواب دوش در خوابم در آغو*ش آمدی وین نپندارم که بینم جز به خواب از درون سوزناک و چشم تر نیمه‌ای در آتشم نیمی در آب هر که بازآید ز در پندارم اوست تشنه مسکین آب پندارد سراب ناوکش را جان درویشان هدف ناخنش را خون مسکینان خضاب...
  14. K

    شعر اشعار سعدی

    انجمن کافه نویسندگان سرمست درآمد از خرابات با عقل خراب در مناجات بر خاک فکنده خرقه زهد و آتش زده در لباس طامات دل برده شمع مجلس او پروانه به شادی و سعادات جان در ره او به عجز می‌گفت کای مالک عرصه کرامات از خون پیاده‌ای چه خیزد ای بر رخ تو هزار شه مات حقا و به جانت ار توان کرد با تو به هزار...
  15. K

    شعر اشعار سعدی

    انجمن کافه نویسندگان متناسبند و موزون حرکات دلفریبت متوجه است با ما سخنان بی حسیبت چو نمی‌توان صبوری ستمت کشم ضروری مگر آدمی نباشد که برنجد از عتیبت اگرم تو خصم باشی نروم ز پیش تیرت و گرم تو سیل باشی نگریزم از نشیبت به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت اگرم...
  16. K

    شعر اشعار سعدی

    انجمن کافه نویسندگان هر که خصم اندر او کمند انداخت به مراد ویش بباید ساخت هر که عاشق نبود مرد نشد نقره فایق نگشت تا نگداخت هیچ مصلح به کوی عشق نرفت که نه دنیا و آخرت درباخت آن چنانش به ذکر مشغولم که ندانم به خویشتن پرداخت همچنان شکر عشق می‌گویم که گرم دل بسوخت جان بنواخت سعدیا خوشتر از...
  17. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۱۰۱ انجمن کافه نویسندگان ** و عيش نهان چيست کار بي بنياد زديم بر صف رندان و هر چه بادا باد گره ز دل بگشا و از سپهر ياد مکن که فکر هيچ مهندس چنين گره نگشاد ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ از اين فسانه هزاران هزار دارد ياد قدح به شرط ادب گير زان که ترکيبش ز کاسه سر جمشيد و بهمن...
  18. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۱۰۲ انجمن کافه نویسندگان دوش آگهي ز يار سفرکرده داد باد من نيز دل به باد دهم هر چه باد باد کارم بدان رسيد که همراز خود کنم هر شام برق لامع و هر بامداد باد در چين طره تو دل بي حفاظ من هرگز نگفت مسکن مالوف ياد باد امروز قدر پند عزيزان شناختم يا رب روان ناصح ما از تو شاد باد خون...
  19. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۱۰۳?????? انجمن کافه نویسندگان روز وصل دوستداران ياد باد ياد باد آن روزگاران ياد باد کامم از تلخي غم چون زهر گشت بانگ نوش شادخواران ياد باد گر چه ياران فارغند از ياد من از من ايشان را هزاران ياد باد مبتلا گشتم در اين بند و بلا کوشش آن حق گزاران ياد باد گر چه صد رود است در چشمم...
  20. K

    شعر اشعار حافظ شیرازی

    غزل شماره ۱۰۴ انجمن کافه نویسندگان جمالت آفتاب هر نظر باد ز خوبي روي خوبت خوبتر باد هماي زلف شاهين شهپرت را دل شاهان عالم زير پر باد کسي کو بسته زلفت نباشد چو زلفت درهم و زير و زبر باد دلي کو عاشق رويت نباشد هميشه غرقه در خون جگر باد بتا چون غمزه ات ناوک فشاند دل مجروح من پيشش سپر باد...
عقب
بالا پایین