نتایح جستجو

  1. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    ظهر بخیر. یک پارت جدید گذاشته شد.
  2. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    با تعجب به صورتی که حالا غمگین بود نگاه کردم. - ببینم خوبی؟ جولیا نفس عمیقی کشید و گفت: - ها، آره. آره خوبم! فقط یاد داداشم افتادم. نفس لرزانش را به بیرون فوت کرد. - می‌دونی مایا خیلی دلم براش تنگ شده! و بعد بغضش ترکید، با ناراحتی سرش رو در آغوشم گرفتم و موهای قهوه‌ایش رو نوازش کردم. زمزمه‌ وار...
  3. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    سلام خیلی ممنون درستشون میکنم. فقط یه سوال داشتم در رمان کشیدن کلمات(بلند شیددددد) به این صورت مجازه؟
  4. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    سلام، سه پارت جدید گذاشته شد.
  5. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    (حال) با تکون دادن های دست کسی از گذشتم به حال پرت شدم. -هی حالت خوبه؟نکنه از اینکه گفتم چشمات سردن ناراحت شدی؟ سرم رو چرخوندم و نگاهی به این دختر پرروئه کردم، لبخند ملیحی زدم. -نه نگران نباش ناراحت نشدم فقط یاد گذشتم افتادم همین. دختر پرروئه: - میگم که یه درخواستی داشتم. من: - چی میخوای؟ دختر...
  6. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    مرد گوریلی با عصبانیت به سمت مردی که حرف زده بود رفت، یقه اش رو توی دستای بزرگ و پُرموش گرفت. مرد گوریلی: - دِ آخه احمقِ چلمنگ! الان بااین جغل بچه چیکار کنم، هااا؟ مردی که توی دست های مرد گوریلی بود قیافش کم کم داشت روبه سرخی میرفت، فکر کنم داشت خفه میشد دیگه! یکی دیگه از مردهای اطرافمون که شبیه...
  7. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    (گذشته) تمام بدنم کوفته بود، دهنم خشک شده بود لای چشم هام رو باز کردم ولی چون همه جا تاریک بود چیزی رو نمی تونستم ببینم. جایی که بودم خیلی تکون میخورد حس حالت تهوع بهم دست داده بود. سرم درد میکرد و چیزی یادم نمیومد یکم که به مغزم فشار آوردم تازه فهمیدم تو چه بد مخمصه ای افتادم. نصف و نیمه از جام...
  8. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    وقت بخیر، سه پارت جدید گذاشته شد.
  9. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    بیخیال صدای درونم شدم و نگاهی به دختره کردم و گفتم: -ببخشیدا ولی فکر نکنم به تو ربطی داشته باشه. دختره سرشو پایین انداخت و گفت: -ببخشید اگه ناراحتت کردم منظوری نداشتم. سری تکون دادم و اومدم برم که دوباره به سمت دختره برگشتم و گفتم: -در ضمن بهتره حس کنجکاویت رو کنترل کنی وگرنه اتفاق های خوبی برات...
  10. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    آنا با بهت نگاهم میکرد. نیوت: - مایا چی داری میگی؟ دیوونه شدی؟ حالم بد بود بغض کرده بودم دلم میخواست گریه کنم اما قبل از هر چیزی نگاهی به بچه ها کردم و با فریاد گفتم: -آره نیوت! آره دیوونه شدم. شما ها هم همتون اشتباه کردین که به حرف یه دیوونه احمق گوش دادین. احساس کردم دیگه نمیتونم بغضم رو نگه...
  11. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    نیوت و آنا با چشمای ورقلمبیده و صورت های متعجب نگاهم میکردن. منم بدون توجه پشتم رو بهشون کردم و بعد از خوردن شام وارد خوابگاه شدم خسته خودم رو روی تخت زوار در رفته انداختم که صدای جیر جیر داد. میدونم که رفتارم واسشون عجیب بود چون اول از همه من بودم که پیشنهاد کمک کردن دادم و اون ها هم قبول کردن...
  12. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    سلام، سه پارت جدید گذاشته شد.
  13. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    نگاهم رو سمت نیوت و آنا کشیدم، آنا و نیوت هردو با چشم های اشکی و چهره هایی پر از غم نگاهم می کردند. ترسم بیشتر شده بود، نمی‌خواستم اون چیزی که تو ذهنم بود رو باور کنم. با لکنت گفتم: _نمر..ده درسته؟ بهم بگ..ین که نمرده. با گریه بلند داد زدم و گفتم: _توروخدا یه چیزی بگین. بگین که زنده است، بگین...
  14. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    سوزان با لکنت که ناشی از کتک خوردن های زیاد بود گفت: - مایا من نمی..تونم اسم دوست هام رو لو بدم مگر...نه اونا هم کش..ته میشن من از مرگ نمی...ترسم. اون..ها کسانی هست..ند که برای من عزیزند،نمیخوام کس دی..گه ای هم بخاطر من بمی..ره. بعد اتمام حرفش رو کرد سمت کولتر و گفت: - و تو عوضی اینو یا..دت...
  15. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    با تموم شدن جمله توسط آنا همه‌مون به سمت در یورش بردیم و بدو بدو وارد محوطه شدیم. همه خوب می‌دونستیم که هرکی که بخواد حتی فکر فرار از این خراب شده هم به ذهنش خطور کنه چه مجازات سختی در انتظارشه چه برسه به اینکه دیگه فرار هم بکنه. به محوطه که رسیدیم همه ی بچه‌های سازمان با لباس خواب و موهای...
  16. Mayar

    نظارت همراه رمان سایه‌های تمرد | ناظر: Tiam.R

    باسلام سه پارت اولیه گذاشته شد.
  17. Mayar

    در حال تایپ رمان سایه‌های تمرد | اثر Mayar

    در حال دویدن و جیغ کشیدن بودم که یهو نمی‌دونم پاهام به چی گیر کرد که با سر فرود اومدم تو زمین. با فرود اومدن من تو زمین، صدای قهقهه‌ی نیوت و آنا بلند شد. نیوت: - آی! آی! خدا نکشتت یه جوری می‌دویدی که یاد میگ میگ خدا بیامرز افتادم ها ها ها... آنا که همچنان داشت می‌خندید، بهم نزدیک شد و از رو زمین...
عقب
بالا پایین