نتایح جستجو

  1. ballerina

    چالش [ تمرین نویسندگی ] 12

    آفتاب سوزان ظهر، رقص موهای مشکی در باد، سایه‌ای بلند روی زمین، تنهای تنهای، در میدان نبرد، صدای فریاد آهنینن، پروانه‌ای روی گل‌های سرخ آتشین، پرواز در آسمان آبی بیکران. پایان.
  2. ballerina

    در حال تایپ رمان هیپنوگوجیا| ballerina

    لایلا نگاهی به مارشال انداخت؛ سگ عظیم‌الجثه با صدای خرخر سنگین و آرامش مرگباری، در گوشه کلبه غلت زده بود. نفس‌های عمیق و سنگینش، سکوت سنگین شب را پاره می‌کرد و هر بار که سینه‌اش بالا و پایین می‌رفت، انگار کوه‌سنگینی روی فضا سنگینی می‌کرد. هیچ‌کس جرات نداشت صدایش را بشکند. همه خواب بودند؛ عمیق،...
  3. ballerina

    چالش [ تمرین نویسندگی ]3️⃣

    تنها چیزی ازش یادم این بود که گفت برمی‌گردم! اما روز‌های زیادی تنهایی سپری کردم. همون کافه همیشگی، پارکی که قدم می‌زدیم. انتظار و انتظار و در آخر پاره کردن نیمی از دفتر خاطراتم.
  4. ballerina

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی| ballerina

    تمرین دوم لوکاس در شاهدان عروس اثر دیدیه ون کورلات نقطه شروع شخصیت: لوکاس یکی از دوستان نزدیک مارک است. آدمی منطقی، کمی سرد و به‌شدت محافظه‌کار در روابطش. وقتی یونگیان وارد جمع‌شان می‌شود، از همان ابتدا نسبت به او بدبین است و حس می‌کند پشت این ظاهر آرام و معصوم، چیزی پنهان شده. زخم یا باور...
  5. ballerina

    اختصاصی دفتر تمرین نویسندگی| ballerina

    تمرین اول: نام کاراکتر: یوما اوچیدا جنسیت : مرد سن: ۱۷ تایپ: ISTP رو به ESTP دلایل: واقع گرا و منطقی کم حرف و رک و دلسوز خونسرد ولی در برخی موارد خشن هست مشخصات ظاهری: موهای مشکی، کوتاه و بی‌نظم چشم‌هایی تیره و نافذ با نگاهی جدی و بی‌اعصاب همیشه لباس خیابانی می‌پوشد، تی‌شرت مشکی، شلوار تنگ، کفش...
  6. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    ریوما کمی عقب‌تر، زیر درخت افرا لم داده بود به دیوار، بطری پونچایش را باز کرد و جرعه‌ای نوشید. «خواهر عزیز... هنوز هم مثل یه شاهین به شکار اشتباه‌های دیگران‌اند. اگه می‌دونستی تزوکا چه برنامه‌ای برات داره، احتمالاً همین الان راکتت رو جمع می‌کردی و فرار می‌کردی به آمریکا. ...اما می‌دونم تو فرار...
  7. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    (دفتر مربی ریوزاکی¹، ساعت هشت صبح) پنجره‌ها رو به صبحی روشن و طلایی گشوده بودند. نور آفتاب، نرم و گرم، روی سطح خراش‌خورده‌ی میز چوبی ریوزاکی پهن شده بود. در آن سکوت سنگین، تنها صدای برخورد منظم توپ‌های تنیس با راکت، مثل تپش‌های قلب زمین، به گوش می‌رسید. تزوکا² پشت به پنجره ایستاده‌بود؛ قامت صاف،...
  8. ballerina

    چالش [تمرین نویسندگی] 11

    عنوان: وقتی دست‌هام رو ول کردم. اولش نفهمیدم کی شروع شد، فقط یه روز بیدار شدم و دیدم دیگه مهم نيست، مهم نیست کی میاد، کی میره، کی میمونه. مهم نیست تلاشم کافیه یا نه، مهم نيست که اونا می‌فهمن یا فقط منو نگاه میکنن و میرن. یه جایی توی مسیر، فهمیدم که تمام این دویدن‌ها، تمام این تقلّا برای کنترل...
  9. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    صدای ممتد بوق کامیونی که مستقیم به طرف‌شان می‌آمد، فضا را شکافت؛ دوچرخه با لاستیک‌های فرسوده‌اش به طرف کامیون منحرف شد، با صدای فلز با فلز به بدنه کامیون برخورد کرد، کامیون ترمز کرد و ایستاد و پیاده شد. ریوما و رن، با چشمانی وحشت زده به این صحنه تماشا می‌کردند. ‌با ایستادن کامیون هر دو با...
  10. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    خانه در سکوتی سنگین فرو رفته بود. نور ملایم خورشید از میان پرده‌های نازک به داخل می‌تابید و ذرات گرد و غبار را در هوا به رقص درمی‌آورد. بوی قهوه تازه و نان تست برشته فضای آشپزخانه را پر کرده بود. ریوما پشت میز آشپزخانه نشسته بود و با چهره‌ای درهم، مشغول جدا کردن خمیر لوبیا از ته تابه بود...
  11. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    نانجیرو با حرکتی سریع از سکوی پایین پرید. راکت‌چوبی‌اش بالای سرش گرفت. - بسه، خط پایان! رن راکتش را محکم فشار داد: -هنوز یه ست نشده پدر، فقط سه ضربه... . نانجیرو همان‌طور به سمت ون می‌رفت، با خشم گفت: - زمین لغزنده‌ست، اگر یه دونه از اون دندون‌های خوشگلت، بشکنه‌. مگومی میاد به خوابم با چوب...
  12. ballerina

    در حال تایپ رمان هیپنوگوجیا| ballerina

    لایلا به چشم‌های اشک‌بار نورا خیره شد. نگاهش خالی از هر احساسی بود. - توی دست و پام بود. صدایش مثل تیغی یخ زده بر سکوت اتاق فرود آمد، از تخت برخواست شانه‌هایش عمدا به زوئی کوبید و از اتاق بیرون رفت. زوئی که تا همان لحظه بی‌حرکت مانده بود، کنار نورا زانو زد. اشک‌های نورا روی عروسک بی‌جانش...
  13. ballerina

    در حال تایپ رمان هیپنوگوجیا| ballerina

    دیمیتریوس با شانه‌های خیس از باران به کلبه پناه برد. نورا و زوئی به دنبالش از در گذشتند، اما لایلا بی‌حرکت میان درختان توت وحشی ایستاده بود، کنار کتابخانهٔ نیمه‌کاره‌ای که همچون جسدی بر زمین افتاده بود. چشمانش را فشرد. تصویر دستان کوچکی که چاقو را در شکم آریستوس فرو می‌کوبید، بی‌اختیار در...
  14. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    رن نگاهش رنگ دیگری گرفت، درست مثل مسابقه با جسیکا، پوزخندی زد و با حرکت رقص‌وار توپ را به بالا پرتاپ کرد، مچش چرخید، با رگ‌هایش برجسته شد، در یک چشم بر‌هم زدن ضربه‌ای سریع و کشنده زد. توپ با همان چرخش مارپیچی‌اش و با همان سرعت، به سمت ریوما پرتاپ شد. ریوما نیشخندی زد. - مثل سرویس چرخشی منه...
  15. ballerina

    در حال تایپ فن فیکیشن‌ راکوئیرن| فاطمه.ع‌

    نانجیرو ناگهان مثل مارمولکی سریع حرکت کرد، راکتش را به جلو گرفت و توپ زردی از جیب ردایش شکار کرد. - سلام دخترونه قبول نیست! می‌خوام ببینم توی این یک‌سال آمریکا چه غلطی بهت یاد داده! رن به طور غریزی از داخل کیفش، راکتش را بیرون کشید، رن با تمرکز کامل به توپ ضربه‌ای مثل شمشیر وارد کرد، توپ با سرعت...
  16. ballerina

    در حال تایپ رمان هیپنوگوجیا| ballerina

    فصل ششم: ساریسا، کلانتر منطقه هفت. مدتی گذشت و ابرهای سنگین به نشانه‌ی عزاداری، باران شفاف را بر فاجعه‌ای که امروز به وقوع پیوسته بود، می‌ریختند و لکه‌های خون را به آرامی پاک می‌کردند. گویی آسمان تحت تأثیر این حادثه‌ی دلخراش، خود را در غم فرو برده بود. این باران، کار لایلا را آسان‌تر کرده بود و...
عقب
بالا پایین