نتایح جستجو

  1. pen lady

    در حال تایپ رمان پسران دانشگاه را رهبری می‌کنند|ماها کیازاده

    پسرا انگار مانکنای خارجی بودن، ماشالله قد بلند، چشمای رنگی، لباس‌های مارک‌دار و دختراشون... اوه! دختراشون مثل ما صورتی‌پوش بودن. سرم رو با بهت تکون دادم و زمزمه کردم: - این یه کابوسه! انگار توی کارتون باربی گیر افتادم. این همه صورتی... سرم داره گیج میره. تارا با همدردی شانه‌هام رو ماساژ داد،...
  2. pen lady

    در حال تایپ رمان پسران دانشگاه را رهبری می‌کنند|ماها کیازاده

    - قراره قبر عمه‌ی کی رو تمیز کنی، خانم کیانی مطلق؟ دهنم همون‌طور باز موند و تیله‌هام با ترس توی کاسه‌ی چشمام لرزید. لعنت به این شانس! یعنی اون سخنرانی‌های پرشکوهم رو شنیده بود؟ تارا با تأسف سری برام تکون داد و برگشت تا بقیه رومیزی هارو تا بزنه. من که همون طور روی میز خشکم زده بود، آب دهنم رو...
  3. pen lady

    در حال تایپ رمان پسران دانشگاه را رهبری می‌کنند|ماها کیازاده

    چشمام از طعم خوب خامه‌ی سفیدرنگ بسته شد و از خوشمزه‌گیش ضعف رفتم، همون‌طور با لبخندی کوچیک زمزمه کردم: - اوم! این چِنگنه خوشمزه‌ست، معرکه‌ست لعنتی. عثمان ابرو بالا انداخت و به میز بین‌مون تکیه زد و دستاشو روش گذاشت: - کار آبجی منه، انتظار داری بد باشه؟ پوزخندی زدم و دوباره به همون نقطه از...
  4. pen lady

    در حال تایپ رمان پسران دانشگاه را رهبری می‌کنند|ماها کیازاده

    *** امروز دانشگاه نداشتیم، من و تارا سریعاً آماده شدیم و به محل کارمون رفتیم تا بهانه‌ای دست جلالی ندیم. فاطمه هم به شیرینی پذیری که یک هفته‌ست مشغول کار در اون‌جا شده، رفت. اندک پولی که داشتیم رو غنیمت شمردیم و پیاده به رستوران بزرگ و شیک خانم جلالی رفتیم. رستوان این خانم اصفهانی بزرگ و خیلی...
  5. pen lady

    مهم × تاپیک درخواست استعفاء و مرخصی ویراستاران ×

    سلام درخواست استعفا دارم مدت همکاری فکر کنم حدود یه سال هستش دلیل: کنکور
  6. pen lady

    در حال تایپ رمان پسران دانشگاه را رهبری می‌کنند|ماها کیازاده

    با خنده از جام پا شدم و به سمت اتاق کوچیک و مشترکمون رفتم تا لحاف‌های رنگ و رو رفته‌مون که پری بهمون داده بود رو بیارم و پهن کنم. یه قلقلک ریزی به جونم افتاده بود، نمی‌دونم چرا، ولی احساس می‌کردم که این فرد مرموز ملقب به رهبر قرار نیست جواب نخاله‌بازی‌ام رو نده و پشت گوشش بندازه. صد البته که اون...
  7. pen lady

    در حال تایپ رمان پسران دانشگاه را رهبری می‌کنند|ماها کیازاده

    هر چند که بعدش مدیر واسه این‌که تنبیه‌م کنه سه روز اخراجم کرد. درحالی که حالیش نبود بزرگ‌ترین لطف رو در حقم کرده، چون من به شدت از مدرسه متنفر بودم. با این‌که به اصطلاح استعداد درس خوندن رو داشتم و همیشه نفر اول توی مدرسه بودم؛ اما از درس خوندن به شدت بدم میومد و تو کل دوران تحصیلم فقط شیطنت...
  8. pen lady

    اتمام یافته رمان زعم و یقین نویسنده_سایه مولوی

    نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید: [قوانین جامع تایپ رمان] برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید: [اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی] برای...
  9. pen lady

    عالی داستان کوتاه گیشا | اثری از آشوب

    نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید: [قوانین جامع تایپ رمان] برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید: [اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی] برای...
  10. pen lady

    در حال تایپ رمان پسران دانشگاه را رهبری می‌کنند|ماها کیازاده

    *** کرم دلبان خوشبوم رو به دستام مالیدم و با خستگی و تیشرتی که جلوش کامل خیس شده‌بود، رفتم و کنار فاطمه نشستم. تارا که عینک کوچولوش رو روی بینیش گذاشته‌بود و درس می‌خوند، از بالای عینک نگاهم کرد و گفت: - مرضی مریض میشی با این وضع. فاطمه هم که سرش توی کتاب بود و گه‌گداری درس می‌خوند و گه‌گداری...
  11. pen lady

    در حال تایپ داستان کوتاه سیاوش و سودابه | آرامش

    نویسنده‌ی عزیز؛ ضمن خوش‌آمد گویی و سپاس از انتخاب انجمن کافه نویسندگان برای انتشار رمان خود، خواهشمندیم قبل از تایپ رمان، قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید: [قوانین جامع تایپ رمان] برای رفع ابهامات و اشکالات در را*بطه با تایپ رمان، به این تاپیک مراجعه کنید: [اتاق پرسش و پاسخ رمان‌نویسی] برای...
  12. pen lady

    در حال تایپ رمان پسران دانشگاه را رهبری می‌کنند|ماها کیازاده

    انگشت اشاره‌مو به سمت اون که به‌شدت خشمگین بود، نشانه رفتم و با جدی‌ترین حالت و لحنی که از خودم سراغ داشتم، گفتم: - این اولین و آخرین هشداری هستش که به تو داده میشه، اگه یه بار دیگه... یه بار دیگه نزدیک من و خواهرام بشید... . هر چی به ذهنم فشار آوردم تهدید مناسب و کارسازی به فکرم نرسید. چشمم...
  13. pen lady

    در حال تایپ رمان پسران دانشگاه را رهبری می‌کنند|ماها کیازاده

    یادمه یه انیمیشنی بود که شخصیت اصلیش عصبانی شده بود. وقتی که عصبانی شد، از نوک پا تا نوک سر قرمز شد. قرمز گوجه‌ای! اون موقع که بچه بودم فکر کردم واقعاً همچین چیزی امکان پذیره، برای همین یه روز تا تونستم فاطمه رو عصبی کردم. تا جایی که زد زیر گریه و رفت پیش خاله زیتون و تا ربع ساعت بعدش باهام قهر...
  14. pen lady

    در حال تایپ رمان پسران دانشگاه را رهبری می‌کنند|ماها کیازاده

    نگاهم رو باری دیگه به اون صحنه‌ای دادم که انگار قسمتی از یک فیلم سینمایی قدیمی بود و قربانی‌ها یا گناه‌کاران رو که فاطمه و تارا هستن، جلوی پادشاه به زانو در آوردن و جلادی، بالای سرشون ایستاده که با فرمان پادشاه می‌خواد سرشون رو از گردنشون جدا کنه. سکوت جمع بدجور تو ذوقم می‌زد، چرا همه ساکت بودن...
  15. pen lady

    در حال تایپ رمان پسران دانشگاه را رهبری می‌کنند|ماها کیازاده

    به سمت سرویس بهداشتی رفتم و خواب‌آلود همون‌طور به فاطمه گفتم: - آبجی من الان میام. سری تکون داد و به تارا خیره شد که گوشی به دست کمی دورتر از ما راه می‌رفت و با دقت و جدیت به حرف‌های خانم جلالی رئیس رستورانی که توش کار می‌کنیم، گوش می‌داد. چهره‌ی جدیش کمی ما رو مضطرب و نگران کرده بود. وقتی وارد...
  16. pen lady

    در حال تایپ رمان پسران دانشگاه را رهبری می‌کنند|ماها کیازاده

    استاد که همین طوری از پچ‌پچ‌های اونا شاکی بود، با این کار کله قرمز صداشو بلند کرد و با عصبانیت غرید: - خانم کیانی سریعاً برید بیرون سریع! ساناز دهنشو باز کرد و خواست چیزی بگه که استاد با اخم غلیظ و صدای بلندتری رو به اون گفت: - شما دو تا هم برید بیرون تا بیام و تکلیفتون رو مشخص کنم... این‌جا...
  17. pen lady

    در حال تایپ رمان پسران دانشگاه را رهبری می‌کنند|ماها کیازاده

    ساناز با حالتی مملو از خشم، حرص، بغض و غصه به فاطمه خیره شد. دختری که از زمزمه‌هاشون متوجه شدیم اسمش آریاناست، خیلی لوس لباشو مثلاً با غم فراوان جمع کرد و اون رو در آغو*ش گرفت و طبق معمول کله قرمز که انگار سگِ پاچه گیر گروهکشون بود، پرید سمتمون و پاچه‌ی فاطمه بدبخت از خدا بی‌خبر رو گرفت: - چی...
  18. pen lady

    در حال تایپ رمان پسران دانشگاه را رهبری می‌کنند|ماها کیازاده

    دلخور و با تأسف سری تکون دادم و رو به فاطمه گفتم: - میبینی لیاقت نداره. همون لحظه چشمم خورد به ساناز و دوستاش که زیر زیرکی می‌خندیدن و در مورد موضوعی مهیج حرف می‌زدن. با اومدن اون‌ها به سمت صندلی‌هاشون، هر سه ساکت و صامت نشستیم و خیرشون شدیم. تارا که با چشمای ورقلمبیده‌ش خیره‌ی اونا بود، خطاب...
  19. pen lady

    در حال تایپ رمان پسران دانشگاه را رهبری می‌کنند|ماها کیازاده

    فاطمه با اکراه برگه‌ رو از دستش گرفت و نیم نگاهی بهش انداخت، بعدش با حالت بامزه‌ای چشاشو گرد و با جو زیاد گفت: - نوشته دوستت دارم عشقم! هر سه چشماشون گرد شد و با حیرت خیره‌ی دهن فاطمه شدن، چند ثانیه بعد کم‌کم از اون حالت خارج شدن و یه لبخند ملیح روی لباشون نشوندن. ساناز با چشمایی که ازشون قلب...
عقب
بالا پایین