نتایح جستجو

  1. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ رمان دفترچهٔ نیمه‌کاره | زهرا سلطان‌زاده

    عنوان: دفترچهٔ نیمه‌کاره ژانر: جنایی، معمایی نویسنده: زهرا سلطان‌زاده ناظر: @سونی خلاصه: او کارآگاهی با ذهنی وسواسی است که پس از از دست دادن عشق بزرگش، خود را در تاریکی شهر و پرونده‌های جنایی غرق کرده است. هر قتل، ردپایی از گذشته و خاطره‌ای محو را با خود دارد؛ ردپایی که تنها او می‌تواند معنا...
  2. زهرا سلطانزاده

    نقد و بررسی نقد حرفه‌ای رمان مه خانه‌ی خاطره‌ها | D.R.M

    فقط یچیزی بنظرتون میتونم دوباره درخواست جلد بدم؟ @Gemma و اینکه کی موضوع تاپیک باز میشه تا اقدامات لازمه رو انجام بدم
  3. زهرا سلطانزاده

    نقد و بررسی نقد حرفه‌ای رمان مه خانه‌ی خاطره‌ها | D.R.M

    مرسی ممنونم حتما درستش میکنم خسته نباشید
  4. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ مجموعه اشعار دیوان خاموش | به قلم زهرا سلطان زاده

    غزلِ شبِ فراق رفتی و ماند این دلِ من خسته و تنها، چون ماهِ پشتِ ابر، به یادِ تو غم‌پیما. هر شب به سوزِ شمع، دلم شعله می‌گیرد، بی‌تو خزیده سایه به هر گوشه‌ی دنیا. چشمانِ من به جاده‌ی دورِ تو دوخته، چون مرغِ بی‌پناه، درونِ قفسِ سودا. بادی گذشت از سرِ کویِ تو و آورد، بویی زِ زلفِ تو، نفسِ جانِ...
  5. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ مجموعه اشعار دیوان خاموش | به قلم زهرا سلطان زاده

    غزلِ رازِ نهان دلم نهفته رازی‌ست در این سینه‌ی خاموش، که جز نسیم نگویدش از باغِ شبان‌کوش. نگاهِ او چو برق، گذر کرد و دلِ من، چو شمعِ خسته، سوخت در آن لحظه‌ی بی‌هوش. لبانِ سرخِ او سخنِ عشق می‌سرود، ولی زمان نداد مجالِ دلِ مدهوش. نکرد ل*ب به نامِ من آشنا گشودن، که بینِ ما حرام بود آهِ دگرنوش...
  6. زهرا سلطانزاده

    فراخوان [[فراخوان جذب گوینده]]

    درود اعلام آمادگی
  7. زهرا سلطانزاده

    اطلاعیه 📚درخواست تأیید رمان📚

    درخواست تایید رمان دفترچهٔ نیمه‌کاره رو دارم
  8. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ دلنوشته پژواک شبانگاهان | زهرا سلطان‌زاده

    گاهی فکر می‌کنم زندگی، فقط مجموعه‌ای از لحظه‌های گم‌شده است. لحظه‌هایی که دستمان از آن‌ها کوتاه بود، یا نخواستیم آن‌ها را بگیریم. من در سکوت شب قدم می‌زنم، و با هر قدم، خاطره‌ای زیر پاهایم خرد می‌شود. صدای خنده‌ای که دیگر نمی‌آید، و بوی کسی که سال‌هاست ناپیداست، همراه من است، مثل سایه‌ای که از...
  9. زهرا سلطانزاده

    روزنامـه روزنامه مهرماه 1404 | شماره 2

    درود خسته نباشید❤️🌱
  10. زهرا سلطانزاده

    دفترکار کپیست • زهرا سلطان‌زاده •

    اسم نویسنده: سارا مرتضوی اسم اثر: قاشق کوچولو عنوان: قصه تاریخ: ۱۴۰۴/۷/۲۲
  11. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ مجموعه اشعار دیوان خاموش | به قلم زهرا سلطان زاده

    غزلِ خیالِ دور به خلوتِ شب رفتم و دل به باد سپردم، که خاطره‌ی تو در هر گوشه آشکار شد. ز کوچه‌های خاموش، صدای قدمت آمد، ولی سایه‌ی تو در مه گم و تار شد. نه صدای خنده‌ات مانده، نه نگاهِ گرمِ تو، که دلِ من تنها با یادِ تو یار شد. به هر نسیم که رسید، بوی تو در آن بود، ولی رسیدن تو، همچو خیال شد...
  12. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ مجموعه اشعار دیوان خاموش | به قلم زهرا سلطان زاده

    غزلِ غرور و شکستن مرا به گریه چه حاجت، چو دل ز غم لبریز است؟ که زخمِ عشق، نهان در دلِ ستیز است. نه آه مانده به ل*ب، نه نوا درین سینه، که هرچه بود ز یادِ تو، خاکِ پایِ تمیز است. رفیقِ راه شدی، لیک بی‌وفا رفتی، قسم به عهدِ تو ای یار، این چه چیز است؟ دلم چو شمع بسوخت از نسیمِ نامهربی، ولی زبان...
  13. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ مجموعه اشعار دیوان خاموش | به قلم زهرا سلطان زاده

    غزلِ شب و انتظار دگر ز خوابِ جهان، چشمِ من گشودن نیست، که جز خیالِ توام، بر دل آرمودن نیست. ز بویِ زلفِ تو هر شام، جانِ من مس*ت است، ولی وصالِ تو ای ماه، در نمودن نیست. به باده‌ی غمِ تو، مستم از ازل تا حشر، که جز تو، یار دگر بر دلم سرودن نیست. به بامِ خاطرِ من، مه فروغ می‌پاشد، ولی تو را ز...
  14. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ مجموعه اشعار دیوان خاموش | به قلم زهرا سلطان زاده

    غزلِ انتظار به شوقِ دیدنِ رویت، هزار شب بیدم، به وعده‌های خیالت، هنوز خرسندم. نسیمِ یادِ تو هر شب وزد به جانِ خموش، که بویِ زلفِ تو آید ز دور در بندم. ز اشکِ دیده شد این خانه بحرِ بی‌پایان، که بی‌تو موج زند داغِ عشق در خَندم. دگر چه حاجتِ گفتار؟ دل گواهِ من است، که جز تو کس نَبُوَد مونسِ پر...
  15. زهرا سلطانزاده

    در حال تایپ مجموعه اشعار دیوان خاموش | به قلم زهرا سلطان زاده

    غزلِ بی‌نامی دگر مرا نه صدا کن، نه از وفا بگذر، که خسته‌ام ز جهان، ز خویش، ز این محضر. دلم شکسته و در خون تپیده در خلوت، کسی نمانده که بشنود صدای این پیکر. تو رفتی و منِ دیوانه مانده‌ام تنها، میانِ سایه‌ی شب، میانِ وهم و شرر. چه سود اشک، اگر بر تو بارَد ای بی‌مرز؟ که رفته‌ای و دگر نیستی به...
عقب
بالا پایین